Quantcast
Channel: آموزش انگلیسی به عنوان
Viewing all 2216 articles
Browse latest View live

2 Paradox of Our Times

$
0
0

Today we have bigger houses and smaller families; more conveniences, but less time;

We have more degrees, but less common sense; more knowledge, but less judgment;

We have more experts, but more problems; more medicine, but less wellness.

We spend too recklessly, laugh too little, drive too fast, get to angry too quickly, stay up too late, get up too tired, read too little, watch TV too often, and pray too seldom.

We have multiplied our possessions, but reduced our values. We talk too much, love too little and lie too often.

We‘ve learned how to make a living, but not a life; we’ve added years to life, not life to years.

We have taller buildings, but shorter tempers; wider freeways, but narrower viewpoints.

We spend more, but have less; we buy more, but enjoy it less.

We’ve been all the way to the moon and back, but have trouble crossing the street to meet the new neighbor

We’ve conquered outer space, but not inner space. We’ve split the atom, but not our prejudice;

We write more, but learn less; plan more, but accomplish less.

We’ve learned to rush, but not to wait; we have higher incomes, but lower morals.

We build more computers to hold more information, to produce more copies, but have less communication. We are long on quantity, but short on quality.

These are the times of fast foods and slow digestion; tall men and short character; steep profits and shallow relationships.

More leisure and less fun; more kinds of food, but less nutrition; two incomes, but more divorce; fancier houses, but broken homes.

That’s why I propose, that as of today, you do not keep anything for a special occasion, because every day that you live is a special occasion.


چند نکته در مورد آدم ها

$
0
0

 

آدم ها را بدون اینکه به وجودشان نیازی داشته باشی دوست داشته باش ،  کاری که خدا با تو می کند .

دنیایتان را واژگون کنید ببینید آده های الکی زندگی تان سقوط می کنند

آنهایی که محکم پایتان مانده اند را سفت بچسبید . ازشان مراقبت کنید آنها حتی وقتی زندگیتان را دگرگون کردید محکم پایتان ایستادند . مواظب آدمایی که پای شما ایستادن باشید .    

                             ستایش قاسمی

 

 

رابطه تان را احیا کنید نگذارید به راحتی از دست برود . نبضش را بگیرید هر از گاهی ببینید اصلا می زند ؟

هر چقدر هم کم جان ، احیاش کنید بعضی رابطه ها فقط یک شوک می خواهد تا برگردند روز اول .

                                علی قاضی نظام

 

 

 

ما تا همیشه مسئول آدم هایی هستیم که به خودمون نزدیکشون کردیم . با احتیاط به آدم ها عادت کنید آدم ها عوض میشن .

دوست داشته شدن از سوی کسی که دوستش داری آن حس و حالتی است که در واژه ی عام و عادی خوشبختی نمی گنجد .

                                                محمود دولت آبادی

 

 

 

خیلی وقتا اونی که بی توجهی میکنه بیشتر دوستت داره او میدونه هر حرفی بزنه مسئولیت داره برای همین از اول تورو به خودش وابسته نمی کنه .

دوستت همان کسی است که همه چیز را در باره تو می داند و باز هم دوستت دارد . 

                               البرت دموبارد

 

 

نگذارید آرزوهایت یک روز تبدیل به حسرت بشود مگر چند بار در زندگی پیش می آید که آدم چیزی را عمیقا بخواهد .

                                         سپیده  امیری

 

 

ادم ها را دنبال نکن آدمهای مناسب کسانی که واقعا به زندگی تان تعلق دارند ، حتی اگر رفته باشند خواهند آمد و برای همیشه خواهند ماند .

                                             گوستا و بونگ

 

بهداشت فردی چیست؟

$
0
0

بهداشت فردی
عبارت است از کلیه فعالیتها و اقداماتی که انسان به طور مسئولانه برای حفظ، تأمین و ارتقاء سلامت خود و در نهایت اطرافیانش انجام می­دهد. این فعالیت­ها و اقدامات شامل مراقبت از اعضاء و اندام­های بدن، مراقبت از پوست، مو، دهان و دندان، تغذیه،ورزش، خواب و استراحت می­باشد.

 

نتایج بررسی­های نجام شده نشان می­دهد که کاربرد رفتارها و الگوهای صحیح بهداشت و به عبارتی رفتارهای بهداشتی به طور متوسط یازده سال به طول عمر فرد در مقایسه با فردی که نسبت به این رفتارها بی­توجه است خواهد افزود.



در واقع ملاک عمل در بهداشت فردی، ارایه و مسئولیت فردی است که وی را ملزم به رعایت بهداشت و خودداری از عادات غیربهداشتی می­کند. زمینه­ساز انجام رفتارهای بهداشت، شناخت،اگاهی و نگرش صحیح است. اطلاعات و آگاهی­های فرد در زمینه بهداشت فردی در رعایت اصول و موازین بهداشت فردی می­تواند زنجیره­های به وجود آورنده بیماریها مانند کمبودهای غذایی، بیماریهای انگلی، گوارشی و ... را قطع کند و چون همیشه این امکان برای ما وجود ندارد که با همه افراد محیط خود مدت طولانی معاشر باشیم و خوی ذاتی خود را آن طور که هست به آنان نشان دهیم. لذا قضاوتهای این افراد درباره ما اغلب

از روی ظاهرمان صورت می­گیرد. بدین ترتیب چه غلط و چه درست، ظاهر هر کس در نحوه قضاوت مردم درباره او مؤثر می­افتد پس چه بهتر که به آراستگی ظاهری توجه شود.


ظاهر آراسته به درست ایستادن، درست راه رفتن، تمیز بودن لباس و متناسب بودن آن بستگی دارد. در عین
حال پاکیزگی پوست، مو، دندان­ها و سایر اعضای بدن نیز در این میان اهمیت به سزا دارد. چون بی­توجهی به آنها سبب بروز بیماریهای مختلفی می­شود که اگر هم واگیر نباشند، لااقل سبب دور شدن مردم از ما خواهند بود.

 

دقت و توجهی که هر شخصی در نگهداری سلامت و بهداشت خود اختصاص می­دهد بستگی به میزان ارزشی دارد که برای این موضوع قائل است.


انسان اغلب تا هنگامی که از سلامت کامل برخوردار است معمولاً کمتر به موضوع سلامتی توجه داشته و
نسبت به اهمیت آن بی­تفاوت می­باشد و چشمان او بیشتر متوجه سایر مسایل و مقاصد زندگی است. فقط هنگامی فرصت پیدا می­کند به ارزش واقعی آن پی می­برد. که در چنگال بیماری اسیر گردد. در این موقع است که برای اعاده سلامت خود تقلا و تلاش نموده و با خود می­گوید «راستی سلامتی مهمترین نعمتی است که در زندگی نصیب بشر شده است» و این همان کسی است که تا قبل از ابتلا به بیماری کمترین توجهی به سلامت و بهداشت خود نداشت.


آری انسان تاچیزی را از دست ندهد، به ارزش آن پی نخواهد برد به عبارت ساده­تر از دست دادن آن چیز سبب می­شود که چشم انسان نسبت به اهمیت و ارزش آن بازتر شود. عده­ای از مردم تصور می­کنند که وقتی در شخص علایم بیماری خاصی پیدا نباشد سالم بوده و بهداشت وی رعایت شده است بدین لحاظ مبنی ارزشیابی بهداشتی را تنها در سالم بودن می دانند.
البته سلامتی متضمن بیمار نبودن است ولی سالم بودن چیزی بیشتر از بیمار نبودن است.یک لحظه به جوابی که به احوال­پرسی دیگران می­دهید فکر کنید وقتی کسی از شما می­پرسد«حال شما چطور است» قبل از جواب دادن چه فکری می­کنید؟ آیا گفتن کلمه «خوبم» به این معنی است که در بدن خود دردی احساس نمی­کنید و بیمار نیستید؟ یا آن که منظورتان این است که یک «شمای» دیگر هم علاوه بر بدنتان وجود دارد که خوشحال،
راضی، خوب است اگر چنین است، پس وجود شما ترکیبی از تن و روان شماست که به هم وابستگی دارند و سلامت یکی در سلامت دیگری مؤثر است به عبارت ساده­تر تأمین بهداشت با حفظ سلامت و بهداشت تن و روان توأماً عاید می­گردد. و عدم ابتلا به بیماری یا ناتوانی و نقص عضو دلیل بر سلامت و بهداشت نیست بلکه سلامت روانی نیز همراه با سلامت جسمانی در تکمیل بهداشت باید منظور گردد.


در مقابل کسانی که نسبت به مسایل بهداشت بیگانه بوده و یا توجه کمتری به آن دارند و افرادی نیز
وجود دارند که نهایت دقت در بهداشت خود به عمل می­آورند این افراد دارای قدرت وکارایی بیشتری بوده، خوب می­اندیشند و با حوصله زیاد و رفتار پسندیده با دیگران معاشرت می­نمایند. شما علایم سلامت کامل را در چهره و رفتار آنها به خوبی تشخیص می­دهید.تمامی اعضای بدن آنان دارای شرایطی است که لازمه یک فرد سالم می­باشد و سلامتی رادر گفتار و کردار این افراد که با قدرت، پر حوصله، خونسرد و شاد هستند می­توان
تشخیص داد.

مکالمات زبان انگلیسی در مورد خودرو

$
0
0

 

1- ماشین داری؟ بله یه تویوتا دارم.

Do you have a car? Yes, I have a Toyota.

 

2- چه مدلی است؟ مدل 2010 است.

What model is it? It’s 2010.

 

3- چه نوع ماشینی داری؟

What kind of car do you have?

 

4- این ماشین دیفرانسیل جلو است.

This car has front wheel drive.

 

5- ماشین روشن نمی شود، خفه کرده است.

The car doesn’t start. I’ve flooded the engine.

 

6- نمی تونم ماشین رو روشن کنم.

I can’t get the car started.

 

7- ماشینو هل بدم؟

Shall I push the car?

 

8- زیاد گاز نده، چرخ ها دارند بکسبات می کنند.

Don’t give it so much gas. The wheels are spinning.

 

9- ماشین رو خلاص کن. حالا کلاج رو بگیر و بزن دنده یک.

Put the car in neutral. Now, press the clutch and shift it into first gear.

 

 

10- کلاج را آرام رها کن.

Slowly let out the clutch.

 

11- کلاج را نگه دار و بزن دنده عقب.

Hold the clutch down and put it in reverse gear.

 

12- با دنده عقب از گاراژ بیرون برو.

Back up the car out of the garage.

 

14- راهنمای چپ رو بزن و بپیچ به چپ.

Put on your left signal (indicator) and turn left.

 

15- از این خط به آن خط نرو، در یک خط بمان.

Don’t shift from lane to lane. Stay on one lane.

 

16- بزن کنار. لاستیک جلویی پنچر است.

Pull over. The front tire is flat. (Am)

Pull up. The front tire is puncture. (Br)

 

17- ترمز دستی را بکش

set/ pull the handbrake.

 

18- کمی گاز بده.

Give it a little gas. / step on it a little.

 

19- فاصله ایمنی را از ماشین جلویی حفظ کن.

Keep your safety distance from the car ahead of you.

 

20- اینجا سبقت نگیر. دید کم است.

Don’t pass here. The visibility is low.

 

21- سرعتت را زیاد کن. سرعتت را کم کن.

Speed up / slow down.

 

22- نزدیک مرکز خرید راه بندان بود.

There was a traffic jam near the shopping center.

 

23- در راه بندان گیر کردم.

I was got stuck in a traffic jam.

 

24- ترافیک معطلم کرد.

The traffic delayed me.

 

25- می تونی مرا برسانی منزل؟

Can you give me a ride (lift) home?

 

26- ساعت 7 میام دنبالت.

I’m picking you up at 7:00

 

27- لطفا مرا نزدیک پارک پیاده کن.

Please drop me off near the park.

 

28- جاده اصلی بسته است. بیا از جاده فرعی بریم.

The main road is blocked. Let’s to take the byroad.

 

29- وقتی پشت چراغ قرمز هستی، بهتر است ماشین را خلاص کنی.

You’d better take the car out or gear while you’re at a stoplight.

 

30- فکر کنم ماشین خراب است.

I guess my car has broken down.

 

31- معذرت می خوام. ماشین روشن نمی شود. فکر کنم یک هل می خواهد.

Excuse me. The car won’t start. I think it needs a push.

 

32- باتری خوابیده. ماشینم دوباره داره بازی در می آره.

My car’s acting up again. The battery is flat.

 

33- این ماشین فقط 5 هزار مایل کار کرده.

This car has just clocked up 5000 miles.

 

34- این ماشین مصرف سوختش بالاست.

This car consumes a lot of fuel.

 

35- ماشینی می خوام که شتابش بالا باشد.

I want a car with good acceleration.

 

36- ماشین جدیدت چطوره؟

How is your new car behaving?

 

38- به موقع ترمز نکردی.

You didn’t brake in time.

 

39- لازم نیست از داخل شهر بروی می تونی از کمربندی بروی.

We don’t have to drive through the city. We can take the belt highway.

 

37- سایر لغات:

ماشین فرمان چپ: left-hand drive (LHD)

اتومبیل های معمولی ظرفیت 2 تا 4 نفر: compact car

اتومبیل های بزرگ تر 4 الی 6 نفره: sedan/saloon

اتوموبیل کروکی: convertible

پارکینگ رو باز: parking lot

ماشین صفر کیلومتر: brand-new car

سریال و کد آپدیت نود 32 شنبه 18 دی 95

$
0
0

آپدیت ورژن 4 ، 5 ، 6 ، 7 ، 8، 9 نود 32 آنتی ویروس
UPDATE version 4 , 5 , 6 , 7 , 8 , 9 NOD32 Antivirus

Username:TRIAL-0185639896
Password:dcb68urum8

Username:TRIAL-0185639897
Password:dd8h4b2jxe

Username:TRIAL-0185639898
Password:u2394mmajc

Username:TRIAL-0185639913
Password:dfk23hbdrm

 

آپدیت ورژن 4 ، 5 ، 6 ، 7 ، 8، 9 اسمارت سکیوریتی
UPDATE version 4 , 5 , 6 , 7 , 8 , 9 ESET Smart Security

Username:TRIAL-0185352345
Password:9vteepu5sx

Username:TRIAL-0185639886
Password:vpt5edah2v

Username:TRIAL-0185639888
Password:xpjkhveenv

Username:TRIAL-0185639889
Password:7ket2mskbp

 

آپدیت اینترنت سکیوریتی
UPDATE ESET Internet Security

7EBD-XRUA-XBWB-E3TN-762B

HJFF-X986-6773-X96M-B895

 

آپدیت اسمارت سکوریتی پرمیوم

UPDATE ESET Smart Security Premium

J9FF-X3AG-9KJ6-3KCT-DTN8

ESUV-X58K-TUN5-HA79-S3F2

 

عابد و شیطان

$
0
0

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.

مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد!

او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.

در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند.

همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.

مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند؟؟

مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه توضیح می دهد:

((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید...

من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم...

 نتیجه اخلاقی داستان:

کار خیری را که قصد دارید انجام دهید به تعویق نیاندازید. زیرا هرگز نمی دانید چقدر اجر و پاداش ممکن است ازمواجهه با سختی های در حین تلاش به انجام کار خیر دریافت کنید. پارسائی شما می تواند خانواده و قوم تان را بطور کلی نجات بخشد...

منبع:http://bohlool98.persianblog.ir/

باورهای عمومی درمورد ازدواج که نباید باورشان کرد

$
0
0


 
 

 

براساس گزارشی از مرکز تحقیقاتی پیو (Pew)، این روزها تعداد افرادی که ازدواج نکرده‌اند و نمی‌خواهند ازدواج کنند، روز به روز بیشتر می‌شود که دلایل آن مشخص نیست. اهداف شغلی، موقعیت‌های مالی و انتخاب‌های عمومی شیوه زندگی و همچنین پیام‌هایی که از طرف دوستان، خانواده و رسانه‌ها دریافت می‌شود، بر نگرش افراد درمورد ازدواج اثر می‌گذارد. در ادامه ایمیل به 9 باور عمومی در مورد ازدواج اشاره می‌کنیم که ممکن است باعث گمراهی‌تان شوند.

1. باید همسر ایدآل را پیدا کنید

آیا واقعاً باید به دنبال فردی کامل و ایدآل برای زندگی مشترک باشید؟ به عقیده متخصصان، برای داشتن یک ازدواج شاد و خوشبخت پیدا کردن فرد ایدآل یک ضرورت نیست و درواقع حتی می‌تواند موجب بروز اضطراب بین دو طرف شود که انتظار دارند طرفشان از یک استاندارد دست‌نیافتنی برخوردار باشد. هیچ انسانی کامل نیست و وقتی ما همسرمان را با این ایدآل‌ها قیاس می‌کنیم، مطمئناً ناامید خواهیم شد. آنوقت به اشتباه تصور خواهیم کرد که فرد اشتباهی را برای ازدواج انتخاب کرده‌ایم و به راحتی رابطه‌مان را تمام می‌کنیم.

2. دعوا کردن ازدواج را نابود می‌کند

بعضی‌ها عقیده دارند که دعوا کردن و مشاجره داشتن یعنی خاتمه یک رابطه. ولی متخصصین می‌گویند مشاجرات لفظی رابطه دو زوج‌ها را قوی‌تر می‌کند. اینکه از حل اختلافات فرار کنید موجب بروز مشکل می‌شود ولی مشاجره کردن و رسیدن به یک راه‌حل برای یک مشکل یا مصالحه باعث می‌شود دو طرف به هماهنگی بیشتری برسند و صمیمیت بیشتری بین آنها به وجود بیاید. اینکه چطور با اختلافاتتان برخورد کنید سلامت رابطه شما را تعیین می‌کند.

در میان گذاشتن افکار، احساسات و تجربیات برای خیلی از زوج‌ها بسیار مثبت است. ولی لزومی به گفتن همه جزییات نیست و کمکی هم به صمیمیت بیشتر شما نمی‌کند.

در مجله Deseret News National به مسئله تاثیرات ویرانگر فیسبوک بر ازدواج‌ها پرداخته شده بود. یکی از راه‌هایی که فیسبوک می‌تواند برای ازدواج‌ها ویرانگر باشد، تمرکز بیش از اندازه بر زندگی‌ها و نظرات فیسبوکی دیگران است تا خود. بعضی‌ها به این "تاثیر اینستاگرامی" می‌گویند ولی ایده پشت آن بسیار ساده است: یعنی شما بیشتر از اینکه به کارهایی که همسرتان درست مقابل شما انجام می‌دهد توجه کنید، به مطالبی که دوستان، خانواده و آشنایان در فیسبوک و ایسنتاگرام به اشتراک می‌گذارند توجه می‌کنید.

3. مراقب خانواده همسر باشید

وقتی واقعاً به آن فکر کنید، خانواده همسر آنقدرها هم ترسناک نیستند. درواقع وقتی می‌خواهید ازدواج کنید، دیگر باید فهمیده باشید که خانواده همسرتان چه کسانی هستند و چه رفتاری دارند. البته راه‌های برای به دست آوردن شناخت بیشتر نسبت به خانواده همسر وجود دارد، مثل بیرون رفتن یا مسافرت کردن با آنها و شرکت دادن آنها در فعالیت‌هایی که به همراه همسر آینده‌تان انجام می‌دهید. اینکار باعث می‌شود احساس به مراتب بهتری هم نسبت به شما پیدا کنند.

4. باید سخت کار و تلاش کنید

معمولاً گفته می‌شود که زوج‌ها برای نگه داشتن یک ازدواج مجبورند سخت تلاش کنند. ولی براساس گفته متخصصان، روش مدیریت شما برای ازدواجتان و حفظ آن تاثیر بیشتری دارد تا تلاش برای عملی کردن آن. وقتی دو نفر برای ازدواج آماده شدند، نباید فقط به دنبال این باشند که ازدواجشان بد از آب درنیاید بلکه باید به دنبال رشد آن باشند.

5. ازدواج با دوستی خیلی فرق دارد

درست است، ازدواج با دوستی فرق دارد ولی از این نظر که قصد شما دیگر تحت‌تاثیر قرار دادن طرف ‌مقابلتان نیست بلکه ماندن با اوست. ولی راه‌هایی وجود دارد که مطمئن شوید ازدواجتان هنوز مثل دوستی است و این می‌تواند تاثیر مثبت قابل‌توجهی بر ازدواجتان داشته باشد. با این روش‌ها که در مقالات مختلفی به آن پرداخته شده است، می‌توانید کاری کنید که درست مانند دوران دوستی، همچنان از همدیگر شناخت پیدا کنید و طرفتان را همچنان عاشق خودتان نگه دارید.

6. مدیریت مالی می‌تواند باعث نابودی ازدواج شود

آیا یک طرف قدرت مدیریت مالی بیشتری دارد؟ یا هر دو شما نمی‌دانید که چطور باید پولتان را مدیریت کنید؟ حرف زدن درمورد مسائل مالی به ازدواجتان کمک می‌کند.

وقت یک زوج تصمیم می‌گیرند درمورد مشکلات مالی‌شان با هم حرف بزنند و تلاش کنند برای آنها راه‌حل پیدا کنند، باعث می‌شود هم درمورد خودشان و هم طرف‌مقابلشان بیشتر بفهمند. همچنین به آنها کمک می‌کند از بعضی بحث‌های ویرانگر جلوگیری کنند.

با حرف زدن و صادق بودن با همدیگر درمورد مسائل مالی، می‌توانید به راحتی از مشکلات و دشواری‌هایتان عبور کنید و راهکارهایی مثبت برای آنها پیدا کنید.

7. یک زن خوب یک خانه خوب را مهیا میکند

بله یک زن خوب می‌تواند زندگی را نگه دارد ولی این همه‌ی ماجرا نیست. وال‌استریت چاپ کرده است که مردانی که در کارهای خانه کمک می‌کنند فرزندان دخترشان را تشویق می‌کنند که اهداف شغلی بالاتری داشته باشند. وقتی پدر خانواده ظرف‌ها یا لباس‌ها را می‌شوید، دخترانشان الهام می‌گیرند که شغل‌های مردانه هم انتخاب کنند زیرا برابری جنسیتی را جلو چشمانشان می‌بینند.

مردها با کمک کردن در کارهای خانه به دخترانشان نشان می‌دهند که می‌توانند از شوهران آینده‌شان انتظار همکاری در کارهای خانه داشته باشند و آنها هم وقت کافی برای کار کردن در بیرون از خانه خواهند داشت.

8. تفاوت زیاد بین دو طرف ازدواج را نابود می‌کند

تابحال نگران این بوده‌اید که خیلی با همسرتان فرق داشته باشید؟ هر زمان به این فکر کردید، یادتان باشد که افراد با خصوصیات مخالف همدیگر را جذب می‌کنند.

از این گذشته، زوج‌های زیادی هستند که باوجود تفاوت‌های فاحش مثلاً درزمینه اعتقادات سیاسی یا مذهبی، زندگی خوبی را کنار هم دارند. تفاوت در اعتقادات سیاسی حتی می‌تواند موجب تقویت یک ازدواج شود مخصوصاً چون به هر دو طرف این امکان را می‌دهد تا از جنبه‌های مختلف به یک موضوع نگاه کنند. و درمورد اعتقادات مذهبی هم تحقیقات نشان داده است که بسیاری زوج‌های با اعتقادات مذهبی متفاوت به خوبی با هم کنار می‌آیند.

9. ازدواج شما را به کلی تغییر خواهد داد

بعضی‌ها ممکن است نگران باشند که ازدواج باعث تغییر آنها شود. ولی این الزاماً درست نیست. زوج‌ها باید درک کنند که کسی که می‌خواهند با او ازدواج کنند ممکن است خصوصیاتی داشته باشد که مورد پسند آنها نباشد ولی این حس کاملاً دوطرفه است. چیزی که باعث منحصربه‌فرد بودن یک فرد می‌شود باعث خاص بودن او هم می‌شود و تغییرات و اصلاحات می‌توانند کاملاً تدریجی و آرام‌آرام صورت گیرند.

به مروز زمان شما خودتان را با عادت‌های همدیگر تطبیق خواهید داد و می‌توانید درمورد خصوصیاتی از همدیگر که نیاز به تغییر دارد با هم صحبت کنید.
 

3 Great words, words of wisdom and beautiful exhortation

$
0
0

If they are loose norms and Karagan would do better to Bazh into debt. Big floury



Fun to be involved when humans and tedious and burdensome is the work of art is not small. Niche



If you do not want to be judged on your right about not judging others. Abraham Lincoln



The hardest things to find a counselor because Rayznhay big round eyes of the people, the ideas are flying around. Big floury



Of all the characteristics that nurture your soul and body is beneficial to no one's benefit determination. Folder



If your impartiality boasts all our knowledge, it is because something else is not disabled but unhealthy curiosity. Friedrich Nietzsche



Spouses, if not take out the secrets of his life, much less come to grief caught separation. Big floury



Any separation is a kind of death and met a kind of resurrection. Schopenhauer



The big man is the only self-reliant and does not ask anything from anyone except themselves, but men expect little from others. Patrick Henry


بازنشسته و روحیه ی بازنشستگی

$
0
0

منظور از روحیه چیست؟

از دیدگاه روان شناسان (( روحیه عبارت است از عکس العملی عاطفی و ذهنی که شخص در باب محیط و کار خود دارد)) بنابراین روحیه نحوه ی برداشت افراد و گروه کارکنان از محیط سازمان است که ممکن است مثبت یا منفی باشد. کسی که دارای روحیه ی مثبت است که از وضع موجود راضی بوده و از لحاظ روحی در آرامش است و روحیه ی منفی از آن کسی است که ضمن نارضایتی از وضع فعلی ناامیدی و بی اعتمادی در گفتار و کردار وی نمایان است. واینر روحیه را چنین تعریف می کند ((روحیه کیفیتی است، نامحسوس و نمی توان آن را مشاهده کرد و جدا از سایر عوامل به بررسی آن پرداخت. ولی این کیفیت روحی را می توان از طریق مشاهده دقیق رفتار افراد معین و مشخص کرد.)) سپس عامل مهم در روحیه ی معلم بازنشسته همان احساس و اعتقادی است که وی دارد. همیشه لب به شکایت گشودن، بی میلی و عدم علاقه به همکاری، افزایش اضطراب و نگرانی و... شناسه هایی از عدم روحیه است در حالیکه نشاط و شوق به همکاری، تقویت اعتماد و حفظ احترام به خود و دیگران و ... از شناسه های روحیه قوی می باشد.حال به توضیح چند اصل مؤثر در روحیه بازنشستگان می پردازیم:

سازمان اثر بخش و رابطه ی آن با بازنشستگان

در صورتی که سازمان از کیفیت کافی برخوردار باشد نیروهایی که در آن استخدام می شوند با امید به اینکه در آینده پس از سالیان خدمت سازمان می تواند پاسخگوی انتظارات وی باشد از امنیت خاطر برخوردار است. سازمان نیز برای آنکه به اثر بخشی و کارآیی و کیفیت فراگیر نائل گردد سعی می کند انتظارات و توقعات و خواسته های کارکنان را حتی در دوران بازنشستگی را برآورده یا تأمین نماید. این امر موجب می گردد که کارکنان با نشاط و روحیه امید به بعد از بازنشستگی، سازمان خود را پویا و بالنده تر نمایند. وقتی سازمان پویا و بالنده شد خود بازنشسته معتقد می گردد که در دوران بازنشستگی مشکلی برای وی پیش نخواهد آمد لذا ذهنیت مثبت پیدا نموده و با روحیه مثبت سازمان را ترک می کند بنابراین جدا نمودن بازنشستگان از شاغلین نه تنها اثر مطلوبی نیست موجبات دلسردی بازنشستگان را فراهم می آورد. 

سازمان و تصورات فرد از میزان برآوردن انتظارات

میزان تصورات هر کارمندی از سازمان در برآوردن توقعات تأثیر فراوانی بر روحیه فرد دارد. سازمانی که دائماً در تلاش است که خواسته ها و نیازهای کارمندان خود (چه شاغل و چه بازنشسته) را حل وفصل نماید ذهنیتی مثبت در کارمند ایجاد می کند که روحیه ی امید و شادابی خود را حفظ کند بنابراین هرگاه بازنشستگان احساس کنند که مدیران سازمان نسبت به مسائل و مشکلات ایشان علاقه نشان می دهند و اقدامات لازم را در فراهم آوردن موجبات رضایت خاطر آنان معمول می دارند و می کوشند از کیفیت روحی آنان مطلع باشند بر میزان روحیه آن ها افزوده خواهد شد.

بازنشستگی و تصورات (نگرش)جامعه از بازنشستگان

نگرش جامعه نسبت به بازنشستگی در ایجاد و تقویت روحیه ی امید و نشاط بازنشستگان نقش اساسی و بنیادی دارد. طبیعی است تصورات و نگرش جامعه نوعی خود آگاهی اجتماعی برای فرد بازنشسته به وجود می آورد که خود را فردی با ارزش تلقی کند یا خیر؟ عدم باور یا باور نسبت به ارزش خود در جامعه دو نوع روحیه ی منفی یا مثبت در فرد بازنشسته ایجاد می کند. اینجاست که باید جامعه نگرش خود را نسبت به بازنشستگان اصلاح کند چرا که فرد بازنشسته پس از سال ها  کار خود را فردی اندیشمند و مطلع و کارشناس مسائل آموزشی و تربیتی می شناسد و انتظار احترام و برخورد مناسب را دارد لذا اگر از طرف جامعه و سازمان پاسخی دریافت نکند و انتظاراتش برآورده نشود روز به روز روحیه ی نشاطش را از دست می دهد.

 شاغلان و نحوه ی برخورد آنان با بازنشستگان 

 فردی که سالیان دراز در یک سازمان به فعالیت مشغول بوده پس از ترک سازمان احساس تعلق و وابستگی به آن  پیدا می کند و توقع دارد که در مواقع لزوم که به سازمان مراجعه می نماید به خواسته و انتظارات آن ها پاسخ مثبت دهند و خواسته های آنان را باید به صورت معقول پیگیری و در صورت موانع قانونی به صورت عاطفی و مناسب احساس خود را نسبت به آن ها ابراز دارند و شرایطی فراهم آورند تا فرد بازنشسته اگر چه به خواسته ها ی خود نائل نگشته اما روحیه ی مثبت خود را حفظ کند.

اقدامات لازم مدیران و رهبران رسمی برای بازنشستگان جهت افزایش روحیه

آبراهام مزلو  نیازهای انسان را در پنج سطح طبقه بندی کرده است. بر اساس این سطوح اقدامات لازمه را شرح خواهیم داد:

- اقدامات جهت تأمین نیازهای امنیت

 بازنشستگان خواهان آسایش و امنیت در زندگی خود هستند و انتظار رفاه نسبی را از سازمان خود دارند البته غرض از رفاه نسبی ارائه امکانات وسیع و توجهی تجمل گرایانه نیست بلکه فراهم کردن امکاناتی است که داشتن حداقل آنها به زندگی بازنشستگان آرامش معنوی و مادی می بخشد بنابراین همه مدیران و رهبران رسمی نظام بایستی تمام توان خود را برای تأمین احتیاجات اساسی و حقوق بازنشستگان بکار گیرند و حقوق و مزایای دریافتی ایشان نیز طبق تمامی سطوح دریافتی شاغلین دولت قابل تغییر و افزایش باشد.

- اقدامات جهت تأمین نیازهای امنیت

- قدر مسلم این است که فرد بازنشسته در وضعی که حقوق وی مورد بی توجهی و منزلت و مقامش مورد بی مهری واقع گردد نمی تواند احساس امنیت کند. با توجه به اینکه در جوامع پیشرفته به مسائل بازنشستگان حتی بیشتر از نیروهای شاغل   پرداخته می شود شایسته است در کشور ما هم  اقداماتی صورت پذیرد تا بازنشسته پس از خروج از سازمان نیز از امکانات کافی برخوردار باشد.

- اقدامات لازم جهت نیازهای تعلق و دوست داشتن

 بازنشستگان هم دوست دارند مرجعی برای ابراز نظرات، عقاید، پیشنهادات و نیز انعکاس نارضایتی های خود داشته باشند. مشارکت دادن بازنشستگان در سرنوشت خویش موجب می شود که اولاً احساس تعلق به سازمان و سهیم بودن در هدایت آن تقویت گردد. ثانیاً با روحیه بهتری به خدمت دعوت شوند و لذا اگر شرایطی فراهم شود تا بازنشستگان با همدیگر پیوستگی . ارتباط جنبه بیشتری حاصل نمایند مقبول بودن در گروه، علاقه و نیاز به معنویت و پذیرش در جمع، بیشتر از پاداش های مادی و افزایش حقوق دخالت دارد.

-اقدامات لازم جهت نیازهای مقام و موقعیت

 همه انسانها فطرتاً دوست دارند که اهمیت و ارزش کارشان شناخته شود تا فرصتی باشد که نیروهای تازه استخدام شده بدانند کارشان منشأ خدمت واقعی برای تأمین سلامت و سعادت جامعه می گردد. از عوامل مؤثر در روحیه هر کارمند ارزش دادن به خود . اعتماد داشتن به خویشتن است بنابراین مدیران سازمان باید در تقویت احترام به خود و احساس ارزشمند بودن اعضا و آگاهی و باور به توانمندیهای هر یک از اعضا  بکوشند.  اقدامات لازم جهت خودشکوفایی بازنشستگان علاقه مند میل دارند احساس کنند که در هدایت و نظارت سازمان خویش دخالت دارند وقتی فرصت شرکت در تعیین خط مشی و سیاست کلی سازمان به افراد داده می شود رضایت خاطر بیشتری حاصل می گردد. لذا اولاً می دانند که وجودشان دارای اهمیت است چرا که آراء و عقاید شان در اتخاذ تصمیمات مؤثر است و ثانیاً منافع آنها از طرف گروه مورد توجه قرار می گیرد. گذشته از موارد فوق شرکت افراد در تعیین خط مشی کلی سبب ایجاد مقصود و غایت در فعالیت ها و هدایت کوششهای فردی می گردد. هرگاه غایت و مقاصد از طرف گروه معین گردد افراد خود را در برابر آنها مسئول دانسته و بر اجرای آنها علاقه مند می گردد.مردم باید جهانی را برای خود طرح ریزی کنند که در سنین پیری تا آنجاکه ممکن است خوشبخت باشند.

نقش آموزش در بازنشستگی

 هر انسانی به طور طبیعی، خواه ناخواه به مرحله ی سالمندی و در پی آن به دوران بازنشستگی می رسد و کارکنان و کارمندان ادارات و سازمان ها نیز باید روزی کار را ترک نموده و به خیل بازنشستگان می پیوندند. بازنشستگان بخشی از جمعیت جامعه هستند که به لحاظ جمعیتی به طور مستمر سهم آنها در مجموعه جمعیت اجتماع در حال افزایش است. از لحاظ نیروی انسانی مجرب و در بسیاری از موارد متخصص هستند و از نظر اجتماعی تأثیرگذار می باشند.با توجه به این امر که مسئله ی بازنشستگی در کشور ما به صورت یک رویداد تلقی می شود و فرد به یکباره از شغل خود جدا می شود بنابراین باید آموزش های لازم را در سطح جامعه، خانواده . سازمان و حتی به خود بازنشسته داد تا وی بتواند به سازگاری بهتری دست پیدا کند.

آموزش و بازنشستگی

 در سیستم های معمول بازنشستگی، فرد دفعتاً از شغل خود جدا می شود و سازمان به طور ناگهانی خود را با جای خالی یک فرد که عمری تجربه اندوخته مواجه می بیند و این امر برای سازمان، فرد بازنشسته و خانواده او نامطلوب است. لذا برای مواجهه با خلأ قدرت ناشی از بازنشستگی، نحوه ی گذراندن اوقات بیکاری و سرانجام نحوه تأمین و حفظ سلامت روانی و فیزیکی بازنشستگان، آموزش دومی لازم و ضروری است. نیاز به آموزش های منحصر به خود بازنشستگان نیست و به طور کلی افراد خانواده، سازمان ها و جامعه نیز به این آموزش ها نیاز دارند.

آموزش به بازنشستگان

افراد در شرف بازنشستگی باید بیاموزند که چگونه از دوران بازنشستگی خود بهتر و مفیدتر استفاده کنند و چگونه با آمادگی و آسودگی خاطر از سازمان جدا شوند، چگونه با افراد خانواده برخورد نمایند، چگونه اوقات فراغت خود را پر نمایند و به آنها آموزش داده شود که چگونه نقش های جدیدی را در خانواده بپذیرند. و با تغییرات موجود در برنامه ریزی زندگی خود سازگار شوند و برای زندگی خود از نو با مشارکت اعضای خانواده برنامه ای تهیه نمایند.ایجاد این آمادگی برای بازنشستگان بر عهده ی سازمان ها است، بعضی از سازمان ها برای غلبه بر مشکل ناشی از بازنشستگی روشی تازه ابداع کرده اند که آن را بازنشستگی گام به گام (مرحله) نام نهاده اند در این نوع بازنشستگی، فردی که در سن بازنشستگی نزدیک شده است تحت برنامه ی منظمی به تدریج از ساعات کارش کاسته می شود و به همین ترتیب ساعات استراحت او افزایش می یابد در این روش کارمند آرام، آرام و تدریجاً با زندگی بدون کار تمام وقت روبرو می شود و یک زمینه ی ذهنی مساعد برای مواجهه با مرحله بازنشستگی کامل پیدا می کند.

آموزش به خانواده ها

زندگی در کنار سالمندان برای خانواده ها نیاز به ویژگی های اخلاقی خاص دارد که باید بردبار، ایثارگر، صبور، با عطوفت و مهربان باشند و موقعیت بازنشستگان را درک نمایند که آنها یک روز دارای مقام سازمانی بوده و امروز نه تنها آن مقام و موقعیت را از دست داده اند بلکه از لحاظ مادی هم افول نموده اند.بنابراین خانواده ها باید در انتظارات خود نسبت به بازنشستگان تجدید نظر نموده و متناسب با نقش جدید و وضعیت اقتصادی روحی و روانی ، جسمانی و اجتماعی از آنها انتظار داشته باشند. انتظاراتی که آنها توان بر آوردنش را داشته باشند زیرا این مایه ی مسرت آنها می گردد.همچنین در مسائل خانوادگی و تربیت فرزندان به عنوان افراد با تجربه مورد مشورت قرار گیرند که اینکار اعتماد به نفس را در آنها تقویت می کند و پی به با ارزش بودن وجود خود می برند و از دچار شدن به بسیاری از بیماری های روانی در امان می مانند.  

آموزش به سازمان ها

سازمان های متولی به امور بازنشستگان  باید نسبت به نیاز های بازنشستگان اطلاع کاملی را داشته باشند و به ارائه ی خدمات مناسب و مطلوب نسبت به این قشر جامعه بپردازند.سازمانها باید واقف بر این امر باشند که این بازنشستگان امروزی همان جوانان دیروز بوده اند که عمر خود را در خدمت سازمان بوده و این بهترین سرمایه ی زندگیشان را به نفع سازمان صرف کرده اند و امروز انتظار دارند که سازمان ها در قبال این خدمات، وظیفه ی خود را بدانند و به آن عمل کنند. بازنشسته شدن نباید باعث قطع کامل رابطه ی بین فرد و سازمان شود، به همین جهت باید ترتیبی داده شود که کارکنان بازنشسته بتوانند ضمن استفاده از وسایل رفاهی، ورزشی، تأسیسات امدادی و خدماتی در این فرصت ها با همکاران سابق خود به گفت و گو و مجالست داشته باشند.

آموزش به جامعه

 افراد جامعه نیز باید شیوه های حفظ ارزش و حرمت بازنشستگان را بیاموزند.چون بازنشستگان برای تأمین نیازهای معنویشان  توقع زیادی ندارند بلکه حفظ حریم و حرمت و شخصیت آن ها کارساز است و نیاز آن ها داشتن هویت،امنیت و حرمت است. جدا از نیازهای مادی، بازنشستگان می خواهند تجربه های کاری خود را که بهای عمرشان است به جامعه هدیه کنند و افراد جامعه با اشتیاق پذیرای آن بوده و در همه حال به آن ها رفتار احترام آمیز داشته باشند و در هر شرایط و موقعیت از جمله در مسافرت، پارک، کتابخانه،تردد،مساجد،محافل،منازل،معابر ... حال این پیران کارکشته را رعایت نمایند،چون رعایت این موارد جزء وظیفه ی ماست نه اینکه از روی ترحم و دلسوزی باشد.بازنشستگی و سالمندی تبلور یک عمر تجربه است. و یک ضد ارزش نیست و یک ارزش است اگر جامعه ای در رابطه با مسایل و مشکلات بازنشستگی خود بی توجه باشد در واقع بدین معناست که به آینده ی خود بی اعتناست. پس نقش آموزش در نحوه ی برخورد صحیح افراد جامعه بازنشستگان کاملاً مؤثر و کارساز است و این امر به عهده ی سازمان ها ی صدا و سیما، مطبوعات، سازمان های بازنشستگی، وزارت خانه هایی چون آموزش و پرورش، آموزش عالی، فرهنگ و ارشاد اسلامی و ... است  .

نویسنده : دکتر جهانگیر کرمی                              

مشکل معلمان و بازنشستگان فرهنگی چیست؟

$
0
0

 

اخیراً دیده شده که معلمین به خاطر رفع حوائج زندگی وگم شدن هویت علمی خوددر ارتباط با کمی حقوق و مستمری گلایه چندین ساله خود را در نشست‌هایی کاملاً فرهنگی در کشور برگزار کردند تا بلکه در این ره آورد، تبعیض فاحش حقوقی خود را نسبت به هم مدرکی‌های دیگر از نظر کار و سایر موارد در چهارچوبی منطقی ابراز دارند. قومی که در هر روز به طور میانگین 30 ارباب رجوع به مدت 6 ساعت دارند و در هفته 150 نفر و در هر ماه 600 نفر و در 5 / 8  ماه سال تحصیلی به علاوه امتحانات شهریور حدود 5/5 هزار نفرمراجعه کننده دارند! که 33 هزار ساعت است و تصحیح هزاران برگه امتحانی نوبت اول و دوم مربوط به دی و خرداد و شهریور را در شبانه روز انجام می‌دهند. آنها می‌بینند که از نظر تحصیلات و سال کاری و ارباب رجوع بیشترین زحمت را می‌کشند اما مسئولان صدا و سیمای مملکت مان که خود زاییده و دست پرورده معلمین هستند اشتباهی مرتکب شده و هیچ گزارشی از نشست‌های آنها انعکاس ندادند.

آن رسانه باید بداند در عصری که رسانه‌های مختلف در کوتاه ترین زمان از صدا و سیما جلوتر هستند و هر خبری را به همه جا اطلاع می‌دهند نباید بگذارد سرش بی‌کلاه بماند. اما معلمین و بازنشستگان فرهنگی به دنبال چه هستند؟ تبعیض و تفاوت فاحش حقوقی و مدرک نسبت به همترازان خود در وزارتخانه‌های تولیدی و اقتصادی روح معلمین را می‌آزارد.

حق و حقوق لازم به معلمین داده نمی‌شود ، تازه اگر داده شود آن هم در برابر زحمتی که خود می‌کشند. حق‌التدریس، نظارت و پول تصحیح اوراق امتحانات نهائی و سایر موارد...که وزارتخانه مربوطه به علت عدم پرداخت بدهی به موقع هنگامی که می‌خواهد قسمتی از آن بدهی معوقه را بپردازد با ساز و کرنا و دهل از طریق رسانه‌ها زمین و زمان را به هم می‌ریزد که بودجه هنگفتی برایشان در نظر گرفته شده است...

معلمین سردرگریبان صورت خود را با سیلی سرخ نگه می‌دارند و حتی بازنشستگان فرهنگی که 30 تا 35 سال در کلاس ها درس داده‌اند و حرف زده‌اند و نمی‌توانند ساکت بنشینند بعضی از آنها فرزند تحصیل کرده و بیکار و دارای شرایط از نظر استخدام هستند و از آنها استفاده نمی‌شود و حتی حقوق شان کفایت ده‌روز را هم نمی‌دهد...

بعضی از آنها که بعد از بازنشستگی به تحصیل ادامه دادند مدرک جدیدشان در حقوق شان تأثیر نمی‌گذارد در حالی که بازنشستگی طبق قانون یک نوع شاغل بودن است.بیاییم به این تبعیض‌ها که حاصلش اختلاف طبقاتی است خاتمه داده و اشک‌های معلمین و بازنشستگان فرهنگی را جلوی خانواده‌هایشان پاک کنیم.

محمد قطب نویسنده فقید مصری در کتاب جاهلیت قرن بیستم می‌نویسد:

ابتدائی‌ترین راه تحقق ژاپن اسلامی رسیدگی به آموزش و پرورش است. بنابراین، ژاپن و سایر کشورهای موفق، موفقیت خود را مدیون آموزش و پرورش و قشر فرهنگی خود می‌داند اما، ما در این زمینه چه کرده‌ایم؟

روزنامه اطلاعات

  • یت‌اله بابادی / اهواز

از بازنشستگی‌تان لذت ببرید، سزاوار آن هستید

$
0
0

 

شاید ما انتظارش را نداریم، به خصوص زمانی که کل دوران جوانى خود را در مسیرى کار می‌کنیم که به بازنشستگى ختم می‌شود، بازنشستگى می‌تواند تجربه اى پرتنش و نا امیدکننده باشد. براى بسیارى از ما، در طول سال‌های متمادى دوران بازنشستگی اولین بارى است که منابع مالى و وقت آزاد برای انجام آنچه که می‌خواهیم، در اختیارداریم. مشکل اینجا است که واقعا نمی‌دانیم چه می‌خواهیم؟ معمولا می‌دانیم که چه چیزی را نمی‌خواهیم و آن چیزى جز ادامه کار نیست. بنابراین با دانستن این نکته به عنوان نیرویى بازدارنده، اقدامات لازم را به منظور پایان دادن به سال‌های کارى خود، انجام می‌دهیم. در واقع اینکه بدانیم چه چیزی را می‌خواهیم یا اینکه چه چیزى را نمی‌خواهیم، یکسان نیستند. تفاوت این دو ممکن است در زمان بازنشستگى منجر به یاس و حس سردرگمى شود. از آنجایى که وقت ما مانند کالایى با ارزش است، در اینجا سه مرحله براى آرامش در دوران بازنشستگی ذکر می‌شود، مراحلى که به ما کمک می‌کند از بازنشستگى خود لذت ببریم.

از تنهایى بپرهیزید

طبیعت قوانینى دارد که حاکم بر محیط اطرافمان است. یکى از این قوانین این است که طبیعت از تنهایى متنفر است. طبیعت، موقعیتى را که در آن به طور ناگهانى چیزی بزرگ از دست می‌دهد و جاى آن با هیچ چیز دیگری پر نمی‌شود، دوست ندارد.

تفاوت فاحشى بین دو جمله «خیال دارم بازنشسته شوم و کارم را قطع کنم» و «خیال دارم بازنشسته شوم و استراحت کنم» وجود دارد. در جمله اول خلاء و تنهایى ایجاد می‌شود، یعنى کارمان که حدود 70 – 65 درصد از دوران مفید زندگى خود را به آن اختصاص داده بودیم را کنار می‌گذاریم و نمی‌خواهیم آن را با چیز دیگرى جایگزین کنیم و این عملى نیست. سعى داریم کاری را انجام ندهیم، اما به جاى آن نمی‌دانیم چه کاری را جایگزین کنیم و همین عامل، خلاء ایجاد می‌کند که باعث سردرگمى است و در نهایت به افسردگى، منجر می‌شود. تمام تلاشمان را براى رهایى از این احساسات ناخوشایند، بکار می‌بریم. اغلب اوقات آنجاى خالى را با آسانترین و قابل دسترس تر ین جایگزین پر می‌کنیم، همان چیزى که قبلا جایش را پر کرده بود.

این قانون در مورد بازنشستگى هم صادق است. وقتى که می‌گوییم قصد دارم کارم را قطع کنم، خلاء ایجاد می‌کنیم، احساس سردرگمی هم به دنبال آن پیدا می‌شود. در اکثر موارد نمی‌توانیم برگردیم و فضاى خالی را با آنچه که قبلا انجام می‌دادیم، پر کنیم. ما دیگر سرکار نمی‌رویم. این ناتوانایى یا عدم علاقه به پر کردن فضاى خالى با آنچه که قبلا انجام داده‌ایم، بیشتر باعث آشفتگى و سردرگمی می‌شود.

مشکل تنهایى راه حل ساده اى دارد: «بازنشسته نشوید با هدف قطع کردن کار» بلکه «بازنشسته شوید با هدف و آگاهى که قصد دارید -زمان کارى- قبل خود را با هر آنچه که دوست دارید انجام دهید، پر کنید. »

بدانید که این احساسات گذرا، طبیعی هستند

حذف خلاء به طور یقین به راحتى و آرامش بازنشستگی شما کمک می‌کند. تغییر از هر نوع، احساسات معینى در افراد به وجودمى آورد. ویلیام بریجز در کتاب «تحولات» در مورد چگونگى برخورد افراد با تغییرات صحبت می‌کند و آنها را از کوچکترین تا پراهمیت‌ترین‌ها طبقه بندى کرده و اغلب به احساسات محتملى ختم می‌شوند. وقتی وارد دوران بازنشستگى می‌شوید، دانستن اینکه این احساسات طبیعى هستند و به بازنشستگی مربوط می‌شوند، باعث آرامش شما در طول مسیر می‌شود.

5 عامل مهم زندگى خود را پیدا کنید

براى بسیارى از مردم، کارشان براى رسیدن به یک پایان، آغاز می‌شود. کارشان وسیله ای است که امکانات مالى را براى خرید وسایل مورد نیاز و انجام کارهاى مورد علاقه فراهممى کند. گاهى اوقات شغل‌هایمان آنچنان مصرفی می‌شوند که به مرور زمان و به تدریج، ارتباطمان را با آنچه که بدان علاقه داریم، از دست می‌دهیم. اگر خودتان را در چنین موقعیتی دیدید، فرصتى است براى ارتباط مجدد با آنچه که واقعا دوست دارید و آنچه که از زندگى می‌خواهید، وقت بگذارید و 5 چیزى که می‌خواهید در دوران بازنشستگى انجام دهید، ببینید یا تجربه کنید را یادداشت کنید. 5 چیزى که در پایان زندگى خود با نگاه به گذشته و دوران بازنشستگى می‌توانید آن را یک موفقیت تلقى کنید. ممکن است کارهایى کوتاه مدت باشند، یا کارهایى که دوره زمانى طولانی‌تری را به خود اختصاص می‌دهند. این بستگى به خود شما دارد که موفقیت بازنشستگى را براى خود تعریف کنید. هوشیار باشید که براى خود محدودیت قرار ندهید. شاید مجبور شوید به گذشته‌ها فکر کنید. در می‌یابید که در واقع خودتان را کشف می‌کنید. همان کارهایى که قبلا دوست داشتید، حالا هم دوست دارید شاید فقط فراموششان کرده‌اید، نکته جالب این است که هنوز به آنها علاقه دارید و درصدد انجامشان هستید. از این 5 کار برای جلوگیری از خلاء و تنهایى استفاده کنید و این گونه دیگر بازنشسته نشده و کارتان را قطع نکرده‌اید، بلکه بازنشسته شده‌اید که کارهای بزرگ زندگی‌تان را شروع کنید. از بازنشستگی‌تان لذت ببرید، سزاوار آن هستید.

 

آشنایی با دستگاه های موسیقی سنتی

$
0
0

 

دنیای موسیقی سنتی ایرانی، بزرگ و برای خیلی هایمان نسبتا ناشناخته است. بیایید با دستگاه ها و گوشه های آوازی اش آشنا شویم
گاهی آدم فکر می کند اگر این امیر کبیر بنده خدا در تاریخ کشورمان حضور نداشت، چند سال قرار بود در خیلی زمینه ها عقب بیفتیم؟ حالا قضیه موسیقی ایرانی هم همینطور است. عشاق این سبک موسیقی باید فاتحه ای بفرستند به روحش که یک روز، خدا می داند چه در سرش گذشت که به فکرش رسید موسیقی ایرانی باید مرجع مدونی داشته باشد. همین شد که علی اکبرخان فراهانی را که خودش یکی از آدم های کاربلد این حوزه بود صدا زد و دستور داد تا آهنگ های موجود در مناطق مختلف کشور را جمع آوری کند.

علی اکبرخان این آهنگ ها را به برادرش غلامحسین فراهانی یاد داد و او هم اینها را به میرزا حسین قلی و میرزا عبدالله. دو پسر علی اکبرخان که هر دو از نوازندگان به نام تار بودند، آموزش داد و این دو نفر شدند سرشاخه های موسیقی ایرانی و مولفان ردیف های موسیقی ایرانی.
حالا سال ها بعد از آن ماجرا، برای اینکه وقتی حرف از موسیقی ایرانی می شود زیاد گیج نزنیم، در حد بضاعت این صفحه سراغ ردیف موسیقی ایرانی رفته ایم و یک منوی پیشنهادی هم برای هر کدام و در ساعات مختلف روز داده ایم. باشد که بعد از خواندن متحول شده و دست به خواندن بزنید!

 

 

دنیای موسیقی سنتی ایرانی، بزرگ و برای خیلی هایمان نسبتا ناشناخته است. بیایید با دستگاه ها و گوشه های آوازی اش آشنا شویم
گاهی آدم فکر می کند اگر این امیر کبیر بنده خدا در تاریخ کشورمان حضور نداشت، چند سال قرار بود در خیلی زمینه ها عقب بیفتیم؟ حالا قضیه موسیقی ایرانی هم همینطور است. عشاق این سبک موسیقی باید فاتحه ای بفرستند به روحش که یک روز، خدا می داند چه در سرش گذشت که به فکرش رسید موسیقی ایرانی باید مرجع مدونی داشته باشد. همین شد که علی اکبرخان فراهانی را که خودش یکی از آدم های کاربلد این حوزه بود صدا زد و دستور داد تا آهنگ های موجود در مناطق مختلف کشور را جمع آوری کند.

علی اکبرخان این آهنگ ها را به برادرش غلامحسین فراهانی یاد داد و او هم اینها را به میرزا حسین قلی و میرزا عبدالله. دو پسر علی اکبرخان که هر دو از نوازندگان به نام تار بودند، آموزش داد و این دو نفر شدند سرشاخه های موسیقی ایرانی و مولفان ردیف های موسیقی ایرانی.
حالا سال ها بعد از آن ماجرا، برای اینکه وقتی حرف از موسیقی ایرانی می شود زیاد گیج نزنیم، در حد بضاعت این صفحه سراغ ردیف موسیقی ایرانی رفته ایم و یک منوی پیشنهادی هم برای هر کدام و در ساعات مختلف روز داده ایم. باشد که بعد از خواندن متحول شده و دست به خواندن بزنید!

دستگاه ها هفتگانه موسیقی ایرانی چطور کار می کنند؟
شور و نوایی برپاست
ردیف موسیقی ایرانی از دو بخش اصلی و فرعی تشکیل می شود. قسمت اصلی اش شامل هفت تا دستگاه می شود هر کدامشان حال و هوا و البته طرفداران خاص خودشان را دارند. این هفت دستگاه، موسیقی اغلب نواحی ایران را دربر می گیرند و خیلی از آهنگ های نوستالژیک دوران کودکی مان را هم در دل خود جای داده اند.

1- شور
خیلی از آهنگ هایی که در جشن ها پخش می شود، در همین دستگاه شور ساخته شده اند. همانطور که از اسمش هم پیداست، موسیقی این دستگاه پر است از شور و انرژی. شور یکی از دستگاه های بسیار بزرگ موسیقی ایرانی به حساب می آید که حال و هوای آن به موسیقی ایرانی به حساب می آید که حال و هوای آن به موسیقی منطقه مازندران نزدیک است. البته این دستگاه نغمه هایی ملهم از موسیقی مناطق مرکزی ایران و کردستان هم شنیده می شود.

نمونه: آلبوم یاد ایام و به خصوص خود تصنیف یاد ایام یکی از نمونه های خوب دستگاه شور است. آلبوم «زیباترین» علیرضا افتخاری و «مرا عاشق» شهرام ناظری هم دو نمونه مشهور دیگر از این دستگاه بزرگ هستند.

2- نوا
به علت شباهتی که به دستگاه شور دارد، شناختش کمی به آگاهی نیاز دارد. در واقع اگر دستگاه شور را خوب بشناسید می توانید به تفاوت نغمه های نوا با شور پی ببرید. با این حال اگر دلتان یک شور و حال حسابی می خواهد، می توانید پیگیر آهنگ های این دستگاه هم بشوید.

نمونه: تصنیف «رفتم در میخانه» و آلبوم «نوا مرکب خوانی» از محمدرضا شجریان دو نمونه از این دستگاه هستند. «کنسرت نوا» از حسین علیزاده که دو نوازی تار و تنبک است و آلبوم «نینوا» باز هم از حسین علیزاده از دیگر نمونه های این دستگاه هستند.

3- ماهور
ماهور یکی از دستگاه های گسترده موسیقی ایرانی محسوب می شود که حال و هوای کاملا شادی دارد. اگر دلتان می خواهد با شنیدن یک موسیقی سنتی حسابی روح و روانتان شاد بشود، آهنگ هایی از این دستگاه را گوش کنید که اتفاقا نمونه های زیادی هم دارد.
 بعضی از زبان شناس ها می گویند واژه «ماهور» تغییر یافته واژه «ماژور» یکی از گام های اصلی موسیقی غربی است. جالب اینجاست که حال و هوای هر دویشان هم مشابه است. این دستگاه چند بخش دارد که بعضی بخش هایش به موسیقی منطقه سیستان و بلوچستان، بعضی هایش به موسیقی خراسان و لرستان و یک قسمت های دیگرش هم به موسیقی آذری آذربایجان نزدیک است.

نمونه: آهنگ معروف «مرغ سحر» ساخته مرتضی نی داوود یکی از نمونه های شناخته شده این دستگاه است. مرتضی نی داوود، یکی از شاگردان خوب میرزا حسینقلی و درویش خان خودش هم یکی از ردیف دان های موسیقی ایرانی بوده. شروع این آهنگ کاملا الهام گرفته از درآمد ماهور است. «ز من نگارم خبر ندارد» از آلبوم آهنگ وفا و «ز دست محبوب» از آلبوم شب وصل هم در این دستگاه خوانده شده اند.

4- چهارگاه
بعضی از دستگاه ها به زمان مشخصی از روز تعلق دارند ومعمولا آن موقع روز است که شنیدنشان به دل آدم می چسبد. چهارگاه دستگاهی است که کاملا به صبح ها اختصاص دارد. کافی است یکی از آهنگ های این دستگاه را اول صبح یا در زمان خمودگی و کسالت گوش کنید تا انرژی تان برای یک روز کامل جفت و جور بشود.

نمونه: قطعه معروف «سلام» کسایی که در آلبوم «صبحگاهی» علیزاده به زیبایی اجرا شده، نمونه ای زیبا از یک قطعه موسیقی ایرانی در دستگاه چهارگاه است که خیلی هایمان سال ها اول صبح هایمان را با آنها شروع کرده ایم، بدون اینکه بدانیم در این دستگاه ساخته شده اند. آلبوم «دستان» محمدرضا شجریان هم در این دستگاه کار شده. قطعه بی کلام «دخترک ژولیده» علینقی وزیری هم در این آلبوم مثال خوبی برای آشنایی با فضای چهارگاه است.

5- همایون
یکی از دستگاه های بسیار غمگین ایرانی که میزان غمش از آواز دشتی هم بیشتر است! اگر بغض توی گلویتان گیر کرده و بهانه می خواهید برای اینکه هر آنچه در دل دارید بیرون بریزید، یکی از آهنگ های این دستگاه را پلی کنید و سر و صورتتان را بسپارید به سیل اشک.

نمونه: قطعه «شد خزان گلشن آشنایی» جواد بدیع زاده و آهنگ معروف «اگر بار گران بودیم رفتیم» در این دستگاه ساخته شده اند. آهنگ «کاروان» شهرام ناظری که بارها در تلویزیون بر روی نماهنگی مرتبط با شهدای جنگ تحمیلی شنیده شده هم یکی دیگر از نمونه های این دستگاه است.

6- راست پنجگاه
یکی از دستگاه های مهجور ایرانی است که خیلی کم کار شده. راست پنجگاه شباهت هایی به دستگاه ماهور دارد. توی حرکت نت هایی که برای گوشه های هر دستگاه نوشته شده یک روند مشخص بالارونده یا پایین رونده وجود دارد. نت های موجود در دستگاه راست پنجگاه و ماهور کاملامشترک هستند اما این حرکات و گردش ملودیشان است که با هم فرق دارد.

نمونه: آلبوم «چشمه نوش» و آلبوم مشترک حسین علیزاده و علیرضا افتخاری با نام «راز و نیاز» دو نمونه خیلی خوب این دستگاه هستند.

7- سه گاه
بعضی می گویند سه گاه، منشعب شده از دستگاه چهارگاه است. «سه گاه» علاوه بر حالت بیدارکننده که مشخصه اصلی دستگاه چهارگاه است، بعضی جاها حالت شور و وجد دارد که آن هم به خاطر عوض شدن یکی دو نت کوچک است. این دستگاه شباهت هایی هم به دستگاه شور دارد و خلاصه مناسب است برای اینکه درجه حالتان را چندتایی ارتقا بدهد!

نمونه: آهنگ رسوای زمانه علیرضا قربانی در آلبومی با همین نام که با همایون خرم کار کرده در این دستگاه است. تصنیف «آسمان عشق» در آلبومش با همین نام و تار زلف، غم عشق و دل شیدا آلبوم «رسوای دل» و به ویژه آهنگ های «از غم عشق تو» این آلبوم، به خوبی این دستگاه را معرفی می کند.
دانستن الفبای موسیقی سنتی بر هر فرد بالغ موسیقی دوستی واجب است

قبل از خواندن بدانید
دنیای موسیقی آنقدر پر از واژه های شیک و خارجی است که اگر آدم همینطور یکهو یک متن تخصصی را شروع کند، امکان دارد سریعا بی خیالش بشود. این اصطلاحات تخصصی اگرچه کامل نیستند اما در حد فهمیدن این مطلب و ادعا کردن اینکه «من از موسیقی سنتی بیشتر از یک ساز می دانم!» کافی است.

- گوشه یا مقام: هر کدام از آهنگ هایی که قدیم ترها در مناطق مختلف ایران خوانده می شد را یک گوشه یا مقام می گویند. در واقع کوچکترین جزء هویت دار از ردیف موسیقی ایرانی است.

- دستگاه: خیلی از گوشه های موسیقی سنتی ایران، به این خاطر که به یک منطقه تعلق دارند، حال و هوای مشابهی دارند. این گوشه های با حال و هوای مشترک، همگی در یک مجموعه به نام دستگاه جمع آوری شدند و نام اختصاصی خودشان را گرفتند.

- آواز: هر آواز از مجموع چند گوشه تشکیل شده. این گوشه ها در واقع عضوی از همان هفت دستگاه بوده اند که چون با همدیگر شباهت بیشتری داشته اند، از دل دستگاه ها بیرون کشیده شده اند و نام آواز بر مجموعه شان گذاشته شده.

- ردیف موسیقی ایرانی: مجموعه این دستگاه ها و آوازها در کتابی به نام ردیف موسیقی ایرانی جمع آوری شده. این کتاب در واقع دایرة المعارف موسیقی سنتی ایرانی است که این روزها نسخه هایی از آن به صورت اختصاصی برای هر کدام از سازها چاپ شده است. مثل ردیف موسی معروفی که برای پیانو، ردیف طاهرزاده و دوامی برای آواز و ردیف ابوالحسن صبا برای نی.

- مرکب خوانی: در مرکب خوانی نوازنده از یک دستگاه شروع می کند و به تدریج وارد دستگاه های دیگر می شود. البته افرادی که این کار را می کنند، باید شناخت دقیقی از ردیف موسیقی داشته باشند. اصطلاحی در موسیقی داریم به نام فرود. برای توضیح کلمه فرود بهتر است یک مثال بزنیم تا ربطش را با مرکب خوانی بفهمیم؛ مثلا شما در دستگاه ماهور هستید، گوشه ها را دانه دانه جلو می روید تا می رسید به گوشه دلکش. این گوشه وجه تشابهاتی با دستگاه شور دارد. اگر نوازنده یا خواننده متبحر باشند، آن لحظه خیلی زیرکانه می تناند ادامه کار را در دستگاه شور برود اما چون کارش را از ماهور شروع کرده است نهایتا باید کار را در همان ماهور ختم کند.
در واقع خیلی زیرکانه وارد دستگاه شور می شود و دوباره برمی گردد در دستگاه ماهور فرود می آید. یعنی از نقاط تشابه دستگاه ها کمک گرفته و مرکب خوانی می کنند.

- نت شاهد: نتی است که در هر دستگاه یا آواز بیشترین کاربرد را داشته و در تداعی کردن حال و هوای آن دستگاه یا آواز هم سهم بیشتری دارد. اغلب گوشه ها معمولا با نت شاهد شروع و تمام می شوند. در موسیقی غربی به این نت شاهد درجه اول گام می گویند. نوازنده خوب کسی است که این نت را در هر دستگاه یا آواز به خوبی بشناسد و به موقع از آن استفاده کند.

- درآمد: اولین گوشه آغاز کننده هر دستگاه و آواز. گوشه درآمد تداعی کننده حال و هوای کل آن دستگاه یا آواز است؛ یعنی اگر می خواهید حال و هوای یک دستگاه را بفهمید، بهتر است که اول درآمدش را گوش بدهید.

- رپراتوار: معادل ردیف در موسیقی غربی.در غرب برای هر ساز یک رپرتوار مجزا موجود است. در ایران هم چنین کاری را برای ردیف کرده اند و برای هر سازی ردیف مخصوص آن را تدوین کرده اند.

- گام: در موسیقی غربی معادل دستگاه است که به دو دسته اصلی مینور و ماژور تقسیم می شود. به هشت نت پشت سر هم در موسیقی غربی یک گام می گویند. به فاصله بین هشت تا نت اکتاو هم می گویند.

- دانگ: هر چهار نت پشت سر هم یک دانگ است. در موسیقی غربی به هر دانگ یک تتراکورد می گویند. وقتی می گویند فلانی صدای شش دانگی دارد، یعنی می تواند شش تا دانگ که شامل 24 نت – یا به عبارتی سه گام است – را به ترتیب بخواند. خواننده شش دانگ کسی است که به اجرای هر بیست و چهار نت تسلط کامل دارد. حنجره ای که این توانایی را دارد، چیز خاصی است.

- مرصع خوانی: مرصع پلو چیست؟ پلویی است که همه چیز تویش ریخته شده. مرصع خوانی هم همچین چیزی است. یعنی برخلاف مرکب خوانی، نیازی نیست دنبال وجه تشابه بین دستگاه ها باشید و هر موقع دلتان بخواهد دستگاه را عوض کنید. البته خواننده متبحر طوری این کار را می کند که برای شنونده آزاردهنده نباشد. در ضمن در مرصع خوانی هیچ نیازی نیست که آواز را در همان دستگاه اولیه به پایان ببرید.. یکی از مشهورترین خوانندگان سبک مرصع خوانی «رامبد صدیف» است.
بخش فرعی ردیف موسیقی ایرانی، به اندازه بخش اصلی تنوع و گستردگی دارد

جُنگ پنج و هفت
در ردیف موسیقی ایرانی پنج آواز اصلی وجود دارد که در واقع مجموعه ای از «گوشه» ها هستند که عضوی از دستگاه های مختلف بوده اند اما به خاطر شباهت بیشتری که با هم داشته اند، از دستگاه مورد نظر جدا شده و به شکل یک آواز درآمده اند.
این وسط، «بیات کرد» و «شوشتری» دو آوازی هستند که بین موسیقیدان ها بر سر مستقل حساب آوردنشان اختلاف است و آمار آوازها را بین عدد پنج و هفت معلق نگه داشته اند!

بیات کرد (کرد بیات)
آثاری که در این آواز خوانده شده اند، آنقدر محدودند که هیچ وقت تا به حال هیچ آلبوم کاملی از بیات کرد ساخته نشده. این آواز هم زیرمجموعه دستگاه شور به حساب می آید.

نمونه: در آلبوم «آستان جان» که اثر مشترک شجریان و پرویز مشکاتیان است، چند نمونه از این آواز وجود دارد. تصنیف «دل دیوانه» هم یک نمونه دیگر این آواز است.

بیات اصفهان
با اینکه این آواز گوشه های غمگینی دارد اما غم و حزن و اندوه آواز دشتی متفاوت است. حال و هوای بیات اصفهان تا حدودی با «گام مینور» در موسیقی غرب یکی است.

نمونه: این آواز یکی از آوازهای مورد علاقه آهنگسازها و خوانندههای ایرانی است و خیلی رویش کار می کنند. آلبوم «سفر به دیگر سو» شهرام ناظری و یک قسمت از آلبوم مشترک کیهان کلهر و علی بهرامی فرد با نام «تنها نخواهم ماند» در آواز بیات اصفهان است. تیتراژ سریال هزاردستان که مرتضی نی داوود ساخته هم یکی دیگر از نمونه های این آواز است.

دشتی
دشتی همیشه پای ثابت عزاداری ها بوده و هست. غمی که در این آواز وجود دارد قادر است اشک هر جنبده ای را دربیاورد! دشتی علاوه بر کاربردش در مراسم عزاداری، در موسیقی درمانی هم استفاده می شود. خیلی از روانشناس ها از این نوع موسیقی استفاده می کنند تا بیمار مورد نظر به راحتی احساساتش را بیرون بریزد و خودش را تخلیه کند. آواز دشتی بسیار شبیه آهنگ های منطقه گیلان است.
حتی یکی از گوشه های این آواز به نام «دیلمان»، نام منطقه ای در استان گیلان است. به همین خاطر هم خیلی ها به شوخی به آواز «دشتی» می گویند «رشتی». با اینکه تنوع این آواز زیاد نیست اما کارهای زیادی در آن ساخته شده. دشتی هم زیرمجموعه دستگاه شور است.

نمونه: آواز خوانده شده توسط فریدون پوررضا در موسیقی تیتراژ سریال پس از باران که در گوشه دیلمان است، به خوبی فضای آواز دشتی را تداعی می کند. جالب است بدانید آهنگ «رعنا»ی گروه رستاک و آهنگ معروف «ای ایران ای مرز پرگهر» با اینکه ملودی شادی دارند اما زیرمجموعه آواز دشتی هستند.
در واقع خلق این فضاهای متفاوت خیلی وقت ها به ذوق، خلاقیت و زیرکی آهنگساز برمی گردد که از فضای دستگاه یا آواز استفاده کند و با استفاده از ریتم، آهنگی خلق کند که با فضای عمومی دستگاه یا آواز متفاوت باشد.

بیات ترک
این آواز یکی از زیرمجموعه های دستگاه شور است و مثل همان دستگاه آدم را به وجد می آورد.
نمونه: قطعه «اندک اندک» شهرام ناظری بیات ترک است. شروع این آهنگ الهام گرفته از گوشه «درآمد» آواز بیات ترک است. آلبوم «گل صدبرگ» ناظری نمونه دیگری از این آواز است. جالب است بدانید اذان موذن زاده اردبیلی در گوشه ای از این آواز با نام «روح الارواح» ساخته شده و به نظر می رسد مرحوم موذن زاده به خاطر اسم این گوشه، آن را برای اذان خود انتخاب کرده.

افشاری
این آواز هم یکی از زیرمجموعه های دستگاه شور است. بسیاری از تصنیف های قدیمی در این آواز ساخته شده اند. آوازهای افشار گاه با حزن همراهند و گاهی هم بسیار شاد هستند.
نمونه: تصنیف «از کفم رها»ی عارف قزوینی با این شروع، «از کفم رها شد قرار اول ...» از نمونه های آشنای افشاری است.

شوشتری
با اینکه این آواز تم غمگینی دارد اما تعدادی آهنگ شاد هم در آن خوانده شده. با این حال تم اصلی این دستگاه غمگین است. شوشتری گوشه های کمی دارد. خیلی ها معتقدند شوشتری در واقع یکی از گوشه های دستگاه همایون است نه یک آواز مجزا.

نمونه: تصنیف بیا تا گل برافشانیم ساخته حسین علیزاه و با آواز علیرضا افتخاری در آلبوم راز و نیاز، قطعه بی کلام «به زندان» از استاد ابوالحسن صبا و آهنگ معروف سریال دلشدگان دو نمونه غمگین از این آواز و آهنگ شیرازی «جینگه جینگه ساز میاد و ...» یک نمونه شاد این آواز است.

ابوعطا
این آواز هم حال و هوای غمگینی دارد و زیرمجموعه دستگاه شور محسوب می شود.
نمونه: آلبوم «آتش در نیستان» شهرام ناظری و «تصنیف بهار دلکش» محمدرضا شجریان از نمونه های این آواز هستند.
منبع: همشهری جوان

 

نشانه های دهگانه بروز تومور مغزی

$
0
0

مطمئناً همه انسان‌ها از اهمیت سلامت مغز آگاه هستند. در نتیجه باید حواسمان باشد تا این عضو حساس از بدن دچار مشکل نشود؛ اما چطور می‌توان متوجه شد مشکلی در مغز وجود دارد؟

 

شاید از خود بپرسید چرا به جای استفاده از عبارت "سرطان مغز" از عبارت "تومور مغزی" استفاده کردیم. تومور مغزی یک مجموعه یا توده از سلول‌های غیرعادی در مغز است. جمجمه که مغز را در خود جای داده است، کاملاً انعطاف‌ناپذیر است. هرگونه رشد اضافی در چنین فضای محدودی باعث بروز مشکل می‌شود. تومورهای مغزی ممکن است سرطانی یا غیرسرطانی باشند. در هر دو حالت این تومورها دردسرساز و گاهی مرگ‌آور هستند.

 

علت بروز تومورهای مغزی مشخص نیست؛ اما تشخیص در مراحل اولیه و درمان در این مرحله، تأثیر زیادی در بهبودی کامل دارد؛ بنابراین علائم زیر را به یاد بسپارید که ممکن است نشانه وجود تومور مغزی باشند.

 

1. سردرد مداوم

سردرد یکی از شایع‌ترین علائم بسیاری از بیماری‌ها، آسیب‌ها و عفونت‌ها است و به همین دلیل مغز یکی از مهم‌ترین اعضای بدن است. با این حال تشخیص اینکه یک سردرد به دلیل تومور مغزی یا علت دیگری است، کمی دشوار است. سردردی که مربوط به تومور مغزی است، معمولاً با گذشت زمان بدتر می‌شود و این سردرد اغلب صبح‌ها هنگام بیدار شدن از خواب آغاز می‌شود.

 

2. از دست دادن تدریجی بینایی

بسیاری از بیماران کاهش تدریجی بینایی را جدی نمی‌گیرند و حتی فکرش را هم نمی‌کنند که این مشکل ممکن است با تومور مغزی در ارتباط باشد؛ زیرا این مشکل به صورت تدریجی اتفاق می‌افتد. معمولاً بیماران تا زمانی که با اشیا یک سمت بدن برخورد نکنند، متوجه این مشکل نمی‌شوند.

 

3. ضعف و بی‌حالی

مغز می‌تواند به عنوان رئیس بدن در نظر گرفته شود؛ زیرا تمام اعمال و تفکرات ما از مغز می‌آید. به عنوان مثال، مغز کل ماهیچه‌های بدن را کنترل می‌کند. قشر حرکتی راست مغز، قسمت چپ بدن را کنترل می‌کند و قشر حرکتی چپ مغز سمت راست بدن را کنترل می‌کند. اگر تومور در هر نقطه از این مسیر وجود داشته باشد، سیگنال‌ها به طور کامل مختل می‌شوند و در نتیجه عملکرد بدن به خوبی انجام نمی‌شود.

 

4. لکنت زبان

تومور مغزی می‌تواند بر روی الگو و توانایی‌های گفتاری فرد تأثیر بگذارد. اگر این تومور در مخچه باشد، می‌تواند بر هماهنگی عضلات نیز تأثیر بگذارد که منجر به گفتار آهسته و بریده‌بریده در فرد می‌شود.

 

5. رفتار‌های عجیب و خطرناک

برخی افراد مبتلا به تومور مغزی ممکن است تغییراتی را در خلق و خوی خود احساس کنند و از چیز‌هایی که قبلاً لذت می‌بردند، دیگر لذت نبرند. بیماران مبتلا به تومور مغزی ممکن است دچار افسردگی، اضطراب یا خشم شوند، حتی اگر قبلاً چنین احساساتی را نداشته باشند. این احساسات به دلیل التهاب تومور یا فشرده شدن بخش‌هایی از لوب قدامی مغز است که مسئول بسیاری از ویژگی‌های شخصیتی ما است.

 

6. از دست دادن شنوایی یا سوت کشیدن گوش

اگر نگاهی به مغز بیندازیم، قسمتی از آن که لوب تمپورال نامیده می‌شود و در قسمت میانی پایین قشر مخچه قرار دارد، مسئول پردازش توانایی‌هایی از قبیل شنیدن و درک صداها است. اگر مشکلی در این قسمت پیش بیاید شاید دیگر نتوانید برخی صداها و مکالمه‌ها را به درستی درک کنید.

 

7. ناباروری

مغز دستور تمام اعمال ارادی و غیرارادی بدن را می‌دهد. تومور مغزی می‌تواند بر روی باروری نیز تأثیرات منفی بگذارد. از آنجا که مغز کنترل‌کننده تمام عملکردهای بدن است؛ بنابراین مسئولیت تولید هورمون نیز با مغز است. این کار با استفاده از قسمت کوچکی به نام غده هیپوفیز انجام می‌گیرد. این غده به اندازه یک نخود است و در پایه مغز واقع شده است. تومور می‌تواند بر غده هیپوفیز تأثیر بگذارد؛ به طوری که باعث شود این غده به مقدار زیادی هورمون ترشح کند و یا برعکس از ترشح هورمون توسط این غده جلوگیری کند.

 

8. از دست دادن تعادل

بسیاری از افراد مبتلا به تومور مغز، اختلال در راه رفتن و کج شدن به یک سمت به ویژه در تاریکی را تجربه کرده‌اند. این به دلیل ایجاد تومور در قسمت مخچه یا اطراف مغز در جایی است که کنترل و هماهنگی بدن را به عهده دارد.

 

9. تشنج

وقوع تشنج در افراد به ظاهر سالم می‌تواند نشانه‌ای قوی و در برخی موارد اولین سرنخ از تومور مغزی باشد. تشنج حمله‌ای است که از فعالیت الکتریکی غیرطبیعی در مغز رخ می‌دهد. دوره این نوع تشنج کوتاه است و ممکن است باعث حرکات غیرمعمول، تغییر در سطح هوشیاری یا تحریف حسی شود. تشنج انواع مختلفی دارد و نوع آن بستگی به منطقه‌ای از مغز دارد که سیگنال‌های الکتریکی غیرطبیعی ارسال می‌کند.

 

10. احساس بوی خیالی

فانتوسمیا یک اصطلاح پزشکی برای بو‌های خیالی است. این بوها معمولاً در افراد، منحصربه‌فرد و ناخوشایند هستند و می‌توانند بر روی غذایی که می‌خورند، تأثیر بد بگذارند. علل زیادی برای این بو‌های خیالی از جمله عفونت بینی و مشکلات دندانی وجود دارد. همچنین یکی دیگر از دلایل ممکن، ارسال سیگنال‌های غیرطبیعی توسط سلول‌های عصبی یا یک مشکل برخاسته از خود مغز است که هر دو ناشی از تومور مغزی هستند.

 

اگر نشانه‌های ذکر شده را در خود یا اطرافیان خود مشاهده کردید، حتماً با یک پزشک متخصص مشورت کنید.

 

نویسنده: پریا اقدامی در فوت‌وفن

The Chernobyl nuclear disaster

$
0
0

On April 26 1986, the No 4 reactor at the Chernobyl power station in Ukraine blew up. Facing nuclear disaster on an unprecedented scale, Soviet authorities responded by sending thousands of ill-equipped men into the radioactive hell. A book by Russian journalist Svetlana Alexievich tells the stories of eyewitnesses who recall the terrible human cost of the catastrophe.

When a routine test at Chernobyl went catastrophically wrong, a chain reaction went out of control creating a fireball that blew off the reactor's 1,000-tonne steel-and-concrete lid. There were 31 fatalities as an immediate result of the explosion and acute radiation exposure would end the lives of hundreds of others in the days that followed.

On April 26 1986, the No 4 reactor at the Chernobyl power station in Ukraine blew up. Facing nuclear disaster on an unprecedented scale, Soviet authorities responded by sending thousands of ill-equipped men into the radioactive hell. A book by Russian journalist Svetlana Alexievich tells the stories of eyewitnesses who recall the terrible human cost of the catastrophe.

When a routine test at Chernobyl went catastrophically wrong, a chain reaction went out of control creating a fireball that blew off the reactor's 1,000-tonne steel-and-concrete lid. There were 31 fatalities as an immediate result of the explosion and acute radiation exposure would end the lives of hundreds of others in the days that followed.

Evacuation of local residents was delayed by the Soviet authorities' unwillingness to admit the gravity of the incident. Eventually, more than 100,000 people were evacuated from the surrounding area in Ukraine and Belarus.

Bags of sand were dropped on to the reactor fire from the open doors of helicopters (analysts now think this did more harm than good). When the fire finally stopped, men climbed on to the roof to clear the radioactive debris. The machines brought in broke down because of the radiation. The men barely lasted more than a few weeks, suffering lingering, painful deaths. But had this effort not been made, the disaster might have been much worse.

As a result of the accident 485 villages and settlements in the surrounding countryside became uninhabitable, and 70 of those had to be completely demolished, dug up and carried away in trucks to be buried.

What follows is the story of Lyudmilla Ignatenko, the wife of one of the firemen sent in to tackle the blaze on the night of the explosion.

We were newlyweds. We still walked around holding hands, even if we were just going to the store. I would say to him, "I love you." But I didn't know then how much. I had no idea. We lived next to the fire station where he worked. One night I heard a noise. I looked out the window. He saw me. "Close the window and go back to sleep. There's a fire at the reactor. I'll be back soon."

Everything was radiant. The whole sky. A tall flame. And smoke. The heat was awful.

They went off just as they were, in their shirt sleeves. No one told them that they needed special gear. They stamped on the bits of burning debris that had been shot into the fields by the explosion.

At seven in the morning I was told he was in the hospital. I ran there but the police had already encircled it, and they weren't letting anyone through, only ambulances. The policemen shouted: "The ambulances are radioactive stay away!"

I saw him. He was all swollen. You could barely see his eyes.

"He needs milk. Lots of milk," my friend said. "They should drink at least three litres each."
"But he doesn't like milk."
"He'll drink it now."
Many of the doctors and nurses in that hospital would get sick themselves and die. But we didn't know that then.

I couldn't get into the hospital that evening. The doctor came out and said, yes, they were flying to Moscow, but we needed to bring them their clothes. The clothes they'd worn at the station had been burned. The buses had stopped running already and we ran across the city. We came running back with their bags, but the plane was already gone. They had tricked us.

When I got back to the fire station they measured me with a dosimeter. My clothes, bag, purse, shoes - they were all "hot". And they took that all away from me right there. Even my underwear. The only thing they left was my money.

The hospital in Moscow was a special hospital, for radiology, and you couldn't get in without a pass. I gave some money to the woman at the door, and she said, "Go ahead." Then I had to ask someone else - to beg them. Finally I'm sitting in the office of the head radiologist. Right away she said: "All right, listen: his central nervous system is badly affected, and his skull."
OK, I'm thinking, so he'll be a little dizzy.
"And listen: if you start crying, I'll kick you out right away. No hugging or kissing. Don't even get near him. You have half an hour."
He looks so funny, he's got pyjamas on for a size 48, and he's a size 52. The sleeves are too short, the trousers are too short. But his face isn't swollen any more. They were given some sort of fluid. I say, "Where'd you run off to?" He wants to hug me. The doctor won't let him. "Sit, sit," she says. "No hugging in here."

He started to change; every day I saw him change. The burns started to come to the surface. In his mouth, on his tongue, his cheeks - at first there were little sores, and then they grew. The skin came off in layers - as white film ... the colour of his face ... his body ... blue, red, grey-brown.

The only thing that saved me was that it happened so fast; there wasn't any time to think, there wasn't any time to cry. It was a hospital for people with serious radiation poisoning. Fourteen days. In 14 days a person dies. When he turned his head, there'd be a clump of hair left on the pillow. I tried joking: "It's convenient, you don't need a comb." Soon they cut all his hair off.

I tell the nurse: "He's dying." And she says to me: "What did you expect? He got 1,600 roentgen. Four hundred is a lethal dose. You're sitting next to a nuclear reactor."

When they all died, they refurbished the hospital. They scraped down the walls and dug up the floor. When he died, they dressed him up in formal wear, with his service cap. They couldn't get shoes on him because his feet had swollen up. They buried him barefoot. My love.

Sergei Vasilyevich Sobolev - one of those responsible for constructing the shield over the Chernobyl power station.

There was a moment when there was the danger of a nuclear explosion, and they had to get the water out from under the reactor, so that a mixture of uranium and graphite wouldn't get into it - with the water, they would have formed a critical mass. The explosion would have been between three and five megatons. This would have meant that not only Kiev and Minsk, but a large part of Europe would have been uninhabitable. Can you imagine it? A European catastrophe.

So here was the task: who would dive in there and open the safety valve so we could pump out the water? They promised them a car, an apartment, aid for their families until the end of time. They searched for volunteers. And they found them! The boys dived, many times, and they pumped out the water, and the unit was given 7,000 roubles. They forgot about the cars and apartments they promised - that's not why they dived. These are people who came from a certain culture, the culture of the great achievement. They were a sacrifice.

And what about the soldiers who worked on the roof of the reactor? 3,600 soldiers worked on the roof to clear the debris and get it ready so we could build the concrete shield. These guys got it the worst. They had lead vests, but the radiation was coming from below, and they weren't protected there. They were wearing ordinary, cheap imitation-leather boots. They spent about a minute and a half, two minutes on the roof each day. They gathered fuel and graphite from the reactor, bits of concrete and metal. It took about 20-30 seconds to fill a wheelbarrow, and then another 30 seconds to throw the "garbage" off the roof. These special wheelbarrows weighed 40 kilos just by themselves. So you can picture it: a lead vest, masks, the wheelbarrows, and insane speed.

No one was really supposed to go up there. The job was supposed to be done by radio-controlled robots that the Americans and the Japanese gave us, but the radiation disrupted their electronics and they broke down after a few minutes.

The most reliable "robots" were the soldiers. They were christened the "green robots" [from the colour of their uniforms]. They slept on the ground in tents. They were young guys. These people don't exist any more, just the documents in our museum, with their names.

Arkady Filin - one of the so-called liquidators (people whose job it was to dig up and bury all the contaminated land and property in the huge area around Chernobyl)

You immediately found yourself in this fantastic world, where the apocalypse met the stone age. We lived in the forest, in tents, 200km from the reactor. There were between 25 and 40 of us; some of us had university degrees or diplomas. I'm a history teacher, for example. Instead of machine guns they gave us shovels. We buried trash heaps and gardens. The women in the villages watched us and crossed themselves. We had gloves, masks with respirators and white surgical robes.

The sun beat down on us. We showed up in their yards like demons. They didn't understand why we had to bury their gardens, rip up their vegetables when they looked just like ordinary vegetables. The old women would cross themselves and say, "Boys, what is this - is it the end of the world?"

In the house the stove's on, the meat is frying. You put a dosimeter to it, and you find it's not a stove, it's a little nuclear reactor. I saw a man who watched his house get buried. We buried houses, wells, trees. We buried the earth. We'd cut things down, roll them up into big plastic sheets. We buried the forest. We sawed the trees into 1.5m pieces and packed them in plastic sheets and threw them into graves.

Outside the villages we dug up the diseased top layer of soil, loaded it into trucks and took it to waste burial sites. I thought that a waste burial site would be a complex pice of engineering, but it turned out to be an ordinary pit. We picked up the earth and rolled it, like big carpets. We'd pick up the whole green mass of it, with grass, flowers, roots. It was work for madmen. If we weren't drinking like crazy every night, I doubt we'd have been able to take it. Our psyches would have broken down. We created hundreds of kilometres of torn-up, barren earth.

There was an emphasis on our being heroes. Once a week someone who was digging really well would receive a certificate of merit before all the other men. The Soviet Union's best grave digger. It was crazy.

Fatal addiction: the story of Scott Douglas

$
0
0

Two years ago Scott Douglas died of a heroin overdose. Why, then, is his father, who is a staunch opponent of drugs, calling for all drugs to be legalised?

"Legalise, don't criminalise" is Howard Douglas' motto. He insists the only way to control drugs is to regulate the sale of them. "I don't want a soft line on drugs. I wish to God that people wouldn't use them. But they do, and so we need to put some order into the market."

He firmly believes that his son would still be alive today if heroin had been legal. Scott Douglas was 33 when he died two years ago. A long-time heroin user, he was forced to do without the drug during a five-week prison term. He was killed by his first dose after being released.

An inquiry into Scott's death found that because he had been without the drug for several weeks, his body could not take his normal dose. It also revealed that his final shot contained an impurity - urine acetylcodeine. "If there had been a controlled environment for my son to take his heroin, and it had been supplied legally, he would still be alive. There are basically two policy options: you can legalise and regulate the supply, as you do with other drugs such as alcohol and tobacco, or you can leave criminals to control everything."

Although Mr Douglas concedes that legalisation would be "anathema" to many fellow parents, he would like to see heroin supplied by the health service to addicts and a "clean and controlled environment" for it to be taken with free needles and medical advice.

One obststacle is that the political will to tackle the problem just does not exist yet. He says the only prospect of change would be if "a government minister's son or a member of the royal family dies from drug abuse".

After Scott's death, Mr Douglas became deeply involved in the debate and was able to understand why many young people turn to drugs. "I met a lot of Scott's associates and they had one thing in common - they couldn't get to grips with the world. "Scott could never understand why three-quarters of the world had to go hungry while one quarter had more food than they needed. For a lot of [addicts] the world is a very painful place. Drugs take the edge off reality."

Scott Douglas' story

vocabulary revision


WARNING many lists are of dubious usefulness. Vocabulary should be learnt in context. What follows is just a quick revision list and is no substitute for careful dictionary work and your own notetaking.

Match the key words with their definitions:

1. fatal
2. staunch (opponent)
3. concede
4. anathema
5. tackle
6. prospect
7. abuse
8. get to grips with

a. admit unwillingly
b. something you hate or disapprove of
c. causing death
d. deal with
e. cope with
f. strong, firm
g. chance
h. wrong use

 

 

 

 

 


مکالمات زبان انگلیسی در مورد خودرو

$
0
0

 

1- ماشین داری؟ بله یه تویوتا دارم.

Do you have a car? Yes, I have a Toyota.

 

2- چه مدلی است؟ مدل 2010 است.

What model is it? It’s 2010.

 

3- چه نوع ماشینی داری؟

What kind of car do you have?

 

4- این ماشین دیفرانسیل جلو است.

This car has front wheel drive.

 

5- ماشین روشن نمی شود، خفه کرده است.

The car doesn’t start. I’ve flooded the engine.

 

6- نمی تونم ماشین رو روشن کنم.

I can’t get the car started.

 

7- ماشینو هل بدم؟

Shall I push the car?

 

8- زیاد گاز نده، چرخ ها دارند بکسبات می کنند.

Don’t give it so much gas. The wheels are spinning.

 

9- ماشین رو خلاص کن. حالا کلاج رو بگیر و بزن دنده یک.

Put the car in neutral. Now, press the clutch and shift it into first gear.

 

 

10- کلاج را آرام رها کن.

Slowly let out the clutch.

 

11- کلاج را نگه دار و بزن دنده عقب.

Hold the clutch down and put it in reverse gear.

 

12- با دنده عقب از گاراژ بیرون برو.

Back up the car out of the garage.

 

14- راهنمای چپ رو بزن و بپیچ به چپ.

Put on your left signal (indicator) and turn left.

 

15- از این خط به آن خط نرو، در یک خط بمان.

Don’t shift from lane to lane. Stay on one lane.

 

16- بزن کنار. لاستیک جلویی پنچر است.

Pull over. The front tire is flat. (Am)

Pull up. The front tire is puncture. (Br)

 

17- ترمز دستی را بکش

set/ pull the handbrake.

 

18- کمی گاز بده.

Give it a little gas. / step on it a little.

 

19- فاصله ایمنی را از ماشین جلویی حفظ کن.

Keep your safety distance from the car ahead of you.

 

20- اینجا سبقت نگیر. دید کم است.

Don’t pass here. The visibility is low.

 

21- سرعتت را زیاد کن. سرعتت را کم کن.

Speed up / slow down.

 

22- نزدیک مرکز خرید راه بندان بود.

There was a traffic jam near the shopping center.

 

23- در راه بندان گیر کردم.

I was got stuck in a traffic jam.

 

24- ترافیک معطلم کرد.

The traffic delayed me.

 

25- می تونی مرا برسانی منزل؟

Can you give me a ride (lift) home?

 

26- ساعت 7 میام دنبالت.

I’m picking you up at 7:00

 

27- لطفا مرا نزدیک پارک پیاده کن.

Please drop me off near the park.

 

28- جاده اصلی بسته است. بیا از جاده فرعی بریم.

The main road is blocked. Let’s to take the byroad.

 

29- وقتی پشت چراغ قرمز هستی، بهتر است ماشین را خلاص کنی.

You’d better take the car out or gear while you’re at a stoplight.

 

30- فکر کنم ماشین خراب است.

I guess my car has broken down.

 

31- معذرت می خوام. ماشین روشن نمی شود. فکر کنم یک هل می خواهد.

Excuse me. The car won’t start. I think it needs a push.

 

32- باتری خوابیده. ماشینم دوباره داره بازی در می آره.

My car’s acting up again. The battery is flat.

 

33- این ماشین فقط 5 هزار مایل کار کرده.

This car has just clocked up 5000 miles.

 

34- این ماشین مصرف سوختش بالاست.

This car consumes a lot of fuel.

 

35- ماشینی می خوام که شتابش بالا باشد.

I want a car with good acceleration.

 

36- ماشین جدیدت چطوره؟

How is your new car behaving?

 

38- به موقع ترمز نکردی.

You didn’t brake in time.

 

39- لازم نیست از داخل شهر بروی می تونی از کمربندی بروی.

We don’t have to drive through the city. We can take the belt highway.

 

37- سایر لغات:

ماشین فرمان چپ: left-hand drive (LHD)

اتومبیل های معمولی ظرفیت 2 تا 4 نفر: compact car

اتومبیل های بزرگ تر 4 الی 6 نفره: sedan/saloon

اتوموبیل کروکی: convertible

پارکینگ رو باز: parking lot

ماشین صفر کیلومتر: brand-new car

واژه های مرتبط با خودرو

$
0
0

 

petrol
بنزین

insurance

 بیمه

blood money
دیه

side mirror
آینه بغل

seat belt
کمربند

hood
کاپوت

bumper
سپر

hubcap
قالپاق

Tyre / Tire
لاستیک

fuel tank
مخزن بنزین

break
ترمز

gear
دنده

gear box
گیربکس

stick role
فرمان

turn
پیچ

junction
تقاطع

Accelerate
گازدادن

Accelerator
گاز

Accident
تصادف

Airbag
کیسه ی ایمنی هوا

Alley
کوچه

Arterial road
جاده ی اصلی

Asphalt
آسفالت

Automatic transmission
انتقال قدرت خودکار دنده اتوماتیک

Automobile
خودرو اتومبیل

Avenue
خیابان پهن

Backup
دنده عقب گرفتن

Back seat
صندلی عقب

Back seat driver
کسی به راننده ایراد میگیرد

Barrier
نرده های کنار یا میان جاده ی دوطرفه

Bicycle
دوچرخه

Bike
دوچرخه یا موتورسیکلت

Boulevard
خیابان درختی

Brakes
ترمزها

Bridge
پل

Bus
اتوبوس

Car
واگن؛ درشکه؛ خودرو

Carpool
همرانی؛ اشتراک نوبتی وسیله نقلیه برای مسیر واحد

Carpool lane
خط ویژه ی همران ها

Carpool parking
پارکسوار؛ پارکینگ ویژه ی همران ها

Causeway
گذر؛ گدار؛ پیاده روی سنگفرش

Caution
احتیاط

Chauffeur
راننده ی مستخدم

Cloverleaf
چهار راه بزرگراه شبیه برگ گشنیز چهارپر

Clutch
کلاچ

Cobblestone
سنگفرش

Court
خیابان کوتاه بن بست با انتهای دایره ای

Crash
برخورد؛ تصادف

Cruise control
سیستم کنترل سرعت خودکار

dead end
بن بست

Curve
پیچ

Danger
خطر

Dead end
بن بست

Defensive driving
رانندگی با احتیاط

Dent
زدگی؛ خوردگی

Detour
راه انحرافی؛ مسیر جایگزین

Diamond lane
خط ویژه لوزی

Dirt road
جاده خاکی

Do not enter sign
علامت ورود ممنوع

Double parked
پارک دوبله

Drive
رانندگی کردن

Driver
راننده

Driver’s education
آموزش رانندگی

Driver’s license
گواهینامه ی رانندگی

Driveway
ورودی خودروی ساختمانها و خانه های ویلایی

Zebra crossing - Zebra line
خط کشی عابر پیاده

 

قطعات و اجزای ماشین به انگلیسی

$
0
0

لیستی از قطعات و اجزای ماشینبه انگلیسی در این پست قرار داده شده است. در برخی موارد در انگلیسی آمریکایی و بریتانیایی از کلمات متفاوت برای قطعات ماشین استفاده می شود که در این خصوص کلمات بریتانیایی نیز عنوان شده اند.


Automobile 

ماشین، اتومبیل، خودرو


Air bag 

کیسه هوا


Axle shaft  پلوس ماشین


Back seat 

صندلی عقب

Front seat 

صندلی جلو


back-up light 

چراغ دنده عقب

در انگلیسی بریتانیایی از کلمه reversing برای چراغ دنده عقب استفاده می شود.


Brake 

ترمز


Brake pad 

لنت ترمز ماشین


Brake light 

چراغ ترمز

در انگلیسی بریتانیایی برای چراغ ترمز از عبارت Stop light استفاده می شود.


Bumper 

سپر


Clutch 

کلاچ


Dashboard 

صفحه داشبورد (محل نصب کیلومتر شمار، دکمه چراغ ها…)


Door 

در


Door handle

دسگیره در


Driver’s seat 

صندلی راننده


Emergency brake 

ترمز دستی

در انگلیسی بریتانیایی از Handbrake برای ترمز دستی استفاده می شود.


exhaust 

(لوله) اگزوز


Fender 

گلگیر

در انگلیسی بریتانیایی از کلمه Wing برای گلگیر ماشین استفاده می شود.


Front suspension

جلوبندی ماشین


Front tire

لاستیک جلو

در انگلیسی بریتانیایی از Front tyre یا Front wheel برای این معنی استفاده می شود.


Fuel gauge 

عقربه نشانگر مقدار بنزین


Fuel tank 

مخزن بنزین


Gas pedal 

پدال گاز

در انگلیسی بریتانیایی از Accelerator استفاده می شود.


Gear 

دتده


Gearbox 

جعبه دنده


Gear shift  سته دنده

در انگلیسی بریتانیایی از Gear lever استفاده می شود.


Glove compartment   (Glove box)

داشبرد


Headlight 

چراغ جلو


Hood 

کاپوت

در انگلیسی بریتانیایی از Bonnet برای کاپوت استفاده می شود.


Horn 

بوق


Hubcap 

قالپاق


Left mirror

آینه سمت چپ

Right mirror

آینه سمت راست

در انگلیسی بریتانیایی به ترتیب از Left wing mirror و Right wing mirror به جای دو عبارت بالا استفاده می شود.


License plate 

پلاک ماشین

در انگلیسی بریتانیایی برای پلاک ماشین از عبارت number plate استفاده می شود.


Passenger seat 

صندلی شاگرد، صندلی کنار راننده


Backlight 

شیشه عقب

در انگلیسی بریتانیایی از Rear window برای شیشه عقب ماشین استفاده می شود.


Rear-view window

آینه جلو


Reverse 

دنده عقب


Seat  صندلی


Seat belt

کمربند


Spark plug

شمع ماشین


Speedometer

کیلومتر شمار، کیلومتر سنج


Steering wheel

فرمان


Tire/Tyre

لاستیک


Trunk

صندوق عقب ماشین

در انگلیسی بریتانیایی از کلمه boot برای صندوق عقب استفاده می شود.


Turn signal

چراغ راهنما

در انگلیسی بریتانیایی از Indicator برای چراغ راهنما استفاده می شود.


Visor

آفتاب گیر


Windshield

شیشه جلو

Windshield در انگلیسی آمریکایی استفاده می شود. در انگلیسی بریتانیایی از کلمه Windscreen برای شیشه جلو استفاده می شود.


Windshield wiper

برف پاک کن

در انگلیسی آمریکایی از Windscreen wiper استفاده می شود.

اقتـضای طبیـعت

$
0
0

هندویی عقربی را دید که در آب برای نجات خویش دست و پا میزند ...
 هندو به قصد کمک دستش را به طرف عقرب دراز کرد اما عقرب تلاش کرد تا نیشش بزند !
 با این وجود مرد هنوز تلاش میکرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد اما عقرب دوباره سعی کرد او را نیش بزند !
 مردی در آن نزدیکی به او گفت : چرا از نجات عقربی که مدام نیش میزند دست نمیکشی ؟!
 هندو گفت : عقرب به اقتضای طبیعتش نیش میزند. طبیعت عقرب نیش زدن است و طبیعت من عشق ورزیدن ...
 چرا باید از طبیعت خود که عشق ورزیدن است فقط به علت این که طبیعت عقرب نیش زدن است دست بکشم ؟!
 هیچگاه از عشق ورزیدن دست نکش همیشه خوب باش حتی اگر اطرافیانت نیشت بزنند ...

هندویی عقربی را دید که در آب برای نجات خویش دست و پا میزند ...
 هندو به قصد کمک دستش را به طرف عقرب دراز کرد اما عقرب تلاش کرد تا نیشش بزند !
 با این وجود مرد هنوز تلاش میکرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد اما عقرب دوباره سعی کرد او را نیش بزند !
 مردی در آن نزدیکی به او گفت : چرا از نجات عقربی که مدام نیش میزند دست نمیکشی ؟!
 هندو گفت : عقرب به اقتضای طبیعتش نیش میزند. طبیعت عقرب نیش زدن است و طبیعت من عشق ورزیدن ...
 چرا باید از طبیعت خود که عشق ورزیدن است فقط به علت این که طبیعت عقرب نیش زدن است دست بکشم ؟!
 هیچگاه از عشق ورزیدن دست نکش همیشه خوب باش حتی اگر اطرافیانت نیشت بزنند ...

هندویی عقربی را دید که در آب برای نجات خویش دست و پا میزند ...
 هندو به قصد کمک دستش را به طرف عقرب دراز کرد اما عقرب تلاش کرد تا نیشش بزند !
 با این وجود مرد هنوز تلاش میکرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد اما عقرب دوباره سعی کرد او را نیش بزند !
 مردی در آن نزدیکی به او گفت : چرا از نجات عقربی که مدام نیش میزند دست نمیکشی ؟!
 هندو گفت : عقرب به اقتضای طبیعتش نیش میزند. طبیعت عقرب نیش زدن است و طبیعت من عشق ورزیدن ...
 چرا باید از طبیعت خود که عشق ورزیدن است فقط به علت این که طبیعت عقرب نیش زدن است دست بکشم ؟!
 هیچگاه از عشق ورزیدن دست نکش همیشه خوب باش حتی اگر اطرافیانت نیشت بزنند ...

 

 

 

اس ام اس های پرمعنی و فلسفی جدید

$
0
0

 

بخشیدن یک دشمن، آسان‌تر از بخشیدن یک دوست است . . .
(ویلیام بلیک)

 

———————————————————

 

بسیاری از ما در تلاش برای زندگی بهتر، زندگی را از یاد می بریم . . .
(مارگارت فولر)

 

———————————————————

 

برای پیروزی یک راه آسان وجود دارد :
هیچ فرصتی را برای کار کردن از دست ندهید
و اگر وقت شما کم است ، وقت اختراع کنید . . .
(توماس ادیسون)

 

———————————————————

به کسانی که در لابه لای مشغله شان وقتی برای شما پیدا می کنند
احترام بگذارید
اما عاشق کسانی باشید که وقتی شما به آنها نیاز دارید
هرگز به مشغله شان نگاه نمی کنند . . .

 

———————————————————

 

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﯾﺪﻥ “ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎ ” ﻧﻪ ﺩﯾﺪﻥ “ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎ” . . .

 

———————————————————

 

انسان”، بزرگ نیست جزبه وسیله فکرش
“شریف” نیست جز به واسطه ی احساساتش
و”قابل احترام” نیست جز به سبب اعمال نیکش
تقدیم به انسانی شریف و قابل احترام . . .

 

———————————————————

 

از گره های بیشمار زندگی گله نمیکنم
آن بافنده ی آفریننده می داند حاصل صبر بر این گره ها ، فرشی گران بها خواهد شد . . .

 

———————————————————

 

بزرگترین دشمن دانش جهل نیست ، بلکه توهم دانستن است . . .
(استیون هاوکینگ)

 

———————————————————

 

مشکلاتی که همیشه حل نشده باقی می‌مانند
را باید سوالاتی که به نحو اشتباه پرسیده می‌شوند دانست . . .

 

———————————————————

 

انسان فقط به این دلیل عذاب می‌کشد
چون چیزهایی که خدا برای لذت بردن ساخته است جدی میگیرد . . .

 

———————————————————

 

دو چیز شما را تعریف می کند
بردباری تان وقتی هیچ چیز ندارید
و نحوه رفتارتان وقتی همه چیز دارید . . .

 

———————————————————

 

خوشبختی یعنی قلبی را نشکنی
دلی را نرنجانی ، آبرویی را نریزی و دیگران از تو آسیبی نبینند
حالا برو ببین چقدر خوشبختی

 

———————————————————

 

سراب تنها تشنگان را میدواند
سیراب که باشی حقه اش از جا تکانت نخواهد داد . . .

 

———————————————————

 

داشتن قلبی مهربان در دنیایی بی رحم ، شجاعت است ، نه ضعف . . .

 

———————————————————

 

منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش
اشک هایت را با دست های خودت پاک کن همه رهگذرند . . .

 

———————————————————

 

نفهمی و نادانی سه نوع است :
یکی آنکه انسان هیچ نداند
دوم آنکه آنچه را که لازم است نداند
و سوم آنکه آنچه را نباید بداند ، بداند . . .

 

———————————————————

 

متاسفم که ، آنچه هستم را
مدیون انسان های خوب زندگیم نیستم
بلکه بدهکار انسان نماهائی هستم که
«چگونه نبودن» را به من آموختند

 

———————————————————

 

وجدان مانند آینه است که نه چاپلوسی می کند و نه تحقیر می نماید . . .
(جورج واشنگتون)

 

———————————————————

 

این ما هستیم که سرعت گذر زمان را تعیین می کنیم . . .
(پائولو کوئیلو)

 

———————————————————

 

علت بدبختی و بیچارگی ما داشتن فرصتهای زیادی است
که صرف اندیشیدن درباره خوشبختی و بدبختی می گردد . . .
(جرج برنارد شاو)

 

———————————————————

 

خردمند برای رسیدن به هدف
ممکن است حتی دشمن خود را بر شانه‌هایش سوار کند . . .
(پنچا تنترا)

 

———————————————————

 

هیچ کس موفق نمی شود سرزمین جدیدی را کشف کند
مگر اینکه بپذیرد مدت زیادی رنگ خشکی را نبیند . . .
(آندره ژید)

 

 

Viewing all 2216 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>